جستجو در مقالات منتشر شده


347 نتیجه برای نوع مطالعه: پژوهشي

ندا مهراندیش، حسین سلیمی بجستانی، ابراهیم نعیمی،
دوره 18، شماره 70 - ( 4-1398 )
چکیده

هدف: هدف پژوهش حاضر تعیین مولفه های احساس تنهایی نوجوانان دختر بر اساس تجارب زیسته‌ی آنان بود.
روش: پژوهش حاضر، از نوع کیفی بود و جهت اجرای آن از روش پدیدارشناسی استفاده شد. نمونه­گیری به صورت هدفمند بود، به این صورت که پرسشنامه ی احساس تنهایی UCLA بر روی نوجوانان دختر با میانگین سنی 16 سال اجرا شد و 30 نفر از افرادی که نمرات بالاتر از برش  در احساس تنهایی داشتند به عنوان جامعه پژوهش انتخاب شدند. ابزار اصلی پژوهش مصاحبه بود، پس از 15 مصاحبه و کدگذاری با استفاده از نظریه‌ی زمینه ای، داده ها به اشباع رسید.
یافته ها: نتایج پژوهش حاضر نشان داد که مولفه‌های احساس تنهایی نوجوانان دختر به ترتیب عبارتند از: 1. احساس تنهایی خانوادگی  2. احساس تنهایی ارتباطی/ اجتماعی3. احساس تنهایی هیجانی/ فردی. با توجه به نتایج مصاحبه و بررسی عمیق تجارب دختران نوجوان از احساس تنهایی، به نظر می­رسد آنان بیشتر از احساس تنهایی در محیط خانواده مثل احساس طرد شدن، شنیده نشدن، سرزنش شدن و همچنین عدم اعتماد خانواده به آنان رنج می­برند. در ارتباطات و محیط اجتماعی، احساس عمیق برآورده نشدن نیاز به همدم، هم صحبت، همراه و حامی دارند، از احساس عدم اشتراک با دیگران رنج می­برند، از برقراری ارتباط با دیگران ناتوان هستند و در جمع احساس تنهایی می­کنند. همچنین به لحاظ هیجانی و فردی احساساتی چون بی اعتمادی به دیگران، نا امیدی و تسلیم شدن در برابر تنهایی را تجربه می­کنند و از ابراز احساسات خود ناتوان هستند.
نتیجه‌گیری:احساس تنهایی خانوادگی، بخش مهمی از احساس تنهایی نوجوانان دختر را شکل می‌دهد و پس از آن به ترتیب عامل ارتباطی/ اجتماعی و هیجانی/ فردی. با توجه به اینکه این پژوهش در بافت فرهنگی کشور ایران صورت گرفته است، به منظور پیشگیری و یا درمان احساس تنهایی نوجوانان دختر، ضروری به نظر می­رسد که این مولفه‌ها در مداخلات درمانی و برنامه‌های آموزشی مورد توجه قرار گیرد.



مریم امیری نیا، مهدی ایمانی،
دوره 18، شماره 70 - ( 4-1398 )
چکیده

مقدمه: با توجه به این که اعتیاد به اینترنت زندگی فرد را در ابعاد مختلف تحت تأثیر قرار می­ دهد، در میان گروه­ های سنی مختلف نوجوانان بنا بر جذابیت­ های خاص اینترنت و مقتضیات این دوره سنی، بیشتر در معرض خطر هستند. بنابراین هدف از انجام این پژوهش پیش­بینی اعتیاد به اینترنت نوجوانان بر اساس حمایت اجتماعی ادراک شده و پیوند با پدر بود.
روش: در این پژوهش با روش نمونه­ گیری خوشه ­ای چند مرحله­ای 187 دانش ­آموز (107 پسر و 80 دختر) از میان دانش ­آموزان دبیرستانی شیراز انتخاب شد و برای جمع­ آوری داده­ ها پرسشنامه­ های اعتیاد به اینترنت یانگ، حمایت اجتماعی ادراک شده زیمت و پیوند با پدر پارکر در اختیار دانش ­آموزان قرار گرفت. داده­ ها با نرم­ افزار آماری SPSS 16 با آزمون آماری رگرسیون گام به گام و T. Test مستقل و شاخص­ های مرکزی و پراکندگی مورد تحلیل قرار گرفت.
یافته ­ها: نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که پیوند با پدر و خرده مقیاس دوستان در حمایت اجتماعی ادراک شده هیچ پیش­بینی در مورد اعتیاد به اینترنت نکردند، اما خرده مقیاس خانواده (01/0 P < و 28/0- = β) و افراد مهم (01/0 P < و 19/0 = β) اعتیاد به اینترنت را پیش­بینی کردند و در نهایت بنابر نتایج T. Test مستقل بین دختران و پسران در استفاده از اینترنت تفاوت معناداری مشاهده نشد.
نتیجه­ گیری: این پژوهش نشان داد که حمایت خانواده و افراد مهم برای پیشگیری از اعتیاد در میان نوجوانان دختر و پسر بسیار مهم است.
 
زهرا داودی، مریم فاتحی زاده، احمد احمدی، رضوان السادات جزایری،
دوره 18، شماره 70 - ( 4-1398 )
چکیده

چکیده:
هدف: این پژوهش با هدف بررسی قدرت در رابطه زوجین انجام گرفته است. اگر چه اسلام مدیریت کلی زندگی را به مردان واگذار کرده، و هدف این مقاله ورود در حدود شرعی و عرفی در این زمینه نیست، اما گاه [h1] قدرت طلبی زوجین حالت غیر طبیعی و بیمارگونه به خود می‌گیرد. سوالاتی که ذهن محقق را در گیر می‌کند و برآن است تا به جواب این سوالات برسد، این است که: قدرت در رابطه زوجین چگونه به وجود می آید؟ و اجتماع و یادگیری های جنسیتی اجتماعی تا چه اندازه بر زوجین تاثیر گذارند؟ و انواع قدرت در رابطه زوجی مورد تحلیل قرار می‌گیرد؛ این که آیا مسئله قدرت زوجین در زوج درمانی فقط یک مسئله عدالت اجتماعی و اخلاقی است یا در زوج درمانی یک مسئله مهم بالینی است؟ آیا تغییرات صورت گرفته در زوج درمانی می تواند رضایت زناشویی و سلامت روان در زوجین را ایجاد کند؟ [h2] روش: پژوهش حاضر در قالب یک طرح کیفی در مراکز مشاوره ی اصفهان و شهرکرد در سال 1395 صورت گرفت. به این منظور، از بین متخصصان خانواده، 10 نفر که دارای بیشترین اطلاعات درباره زوجین قدرت طلب بودند، با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. داده‌ها با مصاحبه‌های نیمه ساختار یافته تا رسیدن به حد اشباع اطلاعات گردآوری شدند. سپس این اطلاعات در کدگذاری‌ها تقلیل پیدا کردند و مورد تفسیر قرار گرفتند.یافته ها: در تجزیه و تحلیل داده‌ها دو طبقه اصلی «ویژگی‌های زوجین قدرت طلب و مسئولیت ناپذیر » به دست آمد. زیر طبقات ویژگی‌های زوجین قدرت طلب شامل «مرد سالاری، زن سالاری، زوجین اقتدار طلب، زوجین پرخاشگر و زوجین مستقل» و زیر طبقات ویژگی‌های زوجین مسئولیت ناپذیر شامل «زوجین هرج و مرج، زوجین بی تصمیم، زوجین منفعل ـ مهاجم،زوجین بلاتکلیف و زوجین بی کفایت » بود.
نتیجه‌گیری: هنگامی که قدرت متعادل توزیع شده باشد، هریک از زوجین قادر خواهند بود که با همسر خود در مسائلی که برای آنها مهم است درگیر شوند، و هر دو احساس می‌کنند که به صورت یکسان حق بیان ایده ها، نیاز‌ها و احساسات خود را دارند؛ و در نتیجه رضایت زناشویی امنیت خانواده برقرار خواهد بود .

 [

رویا حیدری، امید عیسی نژاد، ناصر یوسفی،
دوره 18، شماره 70 - ( 4-1398 )
چکیده

هدف: هدف این فراتحلیل، تعیین میزان اثربخشی برنامه ­های آموزش والدین بر اختلالات برونی سازی شده در کودکان بود.
روش: این پژوهش با استفاده از تکنیک فراتحلیل و با یکپارچه کردن نتایج تحقیقات مختلف، اندازه اثر برنامه های آموزش والدین را مشخص می­نماید. در مجموع 21 پژوهش قابل قبول از لحاظ روش شناختی انتخاب شدند و فراتحلیل بر روی آن­ها انجام گرفت. منابع جستجوی داده­ها، پایگاه اطلاعات علمی(SID)، پایگاه مجلات تخصصی نور(Noormags)، بانک اطلاعات نشریات ایران(Magiran) و پرتال جامع علوم انسانی(ensani.ir) بود. تجزیه و تحلیل داده­ها و محاسبه اندازه اثر با استفاده از نرم افزار CMA2 و شاخص gهجز انجام شد.
یافته ها:  یافته­ های حاصل از این فراتحلیل نشان داد که میزان تاثیر برنامه­ های آموزش والدین بر اختلالات برونی سازی (17/1) است(001/0>P) که  مطابق جدول کوهن اندازۀ اثر بزرگ ارزیابی می­ شود. بالاترین اندازۀ اثر (63/8-) است (001/0>P)که این اندازۀ اثر بزرگ (بالاتر 8/0) ارزیابی می­شود. پایین­ترین اندازه اثر نیز (07/0) است(03/0>P) که این اندازۀ اثر کوچک (کمتراز 2/0) ارزیابی می­شود.
نتیجه­گیری: به نظر می ­رسد که برنامه ­های آموزش والدین می­تواند به عنوان روشی مناسب برای کاهش پیامدهای ناشی از اختلالات برونی سازی در مراکز درمانی و آموزشی استفاده شود.
 
محمد سلگی، حسین حیدری، بهرام صالح صدق پور، احسان آقاپور،
دوره 18، شماره 70 - ( 4-1398 )
چکیده

هدف: مطالعه حاضر به هدف بررسی تاثیر بعد ملی گرایی  بر میزان تمایز یافتگی فردی با واسطه گری ارتباطات جمعی و هویت اجتماعی می پردازیم.  روش تحقیق: در  این مطالعه از روش همبستگی، از نوع مدل یابی معادلات ساختاری استفاده شده است. جامعه آماری این طرح شامل کلیه شهروندان بالای 15 سال مراکز استان‏های کشور بر اطلاعات سرشماری نفوس و مسکن سال 1390 می باشد. برای تعیین جمعیت نمونه از فرمول کوکران استفاده شده است. حجم نمونه نهایی با توجه به محاسبات انجام شده 1300 نمونه  انتخاب شد. ابزار اندازه گیری پرسشنامه محقق ساخته می باشد. و برای تجزیه و تحلیل نتایج از مدل تحلیل مسیر استفاده شده است. یافته ها: براساس نتایج این مطالعه، بین بعد ملی گرایی هویت و هویت فردی  در مجموع مدل، رابطه مستقیم  و مثبت وجود دارد، بدین معنی که هرچقدر بعد ملی گرایی هویت افزایش می یابد میزان تمایز یافتگی فردی هم افزایش پیدا می کند و برعکس. همچنین براساس نتایج حاصل از بررسی مورد نظر نشان می دهد که تمایز یافتگی هویت فردی به طور مستقیم و منفی از بعد سنت گرایی هویت با ضریب استاندارد (087/0-)، بعد ملی هویت بصورت مستقیم و منفی  با ضریب استاندارد(096/0-)، متغیر بعد مذهبی هویت بصورت مستقیم و مثبت با ضریب استاندارد (166/0)، متغیر بعد قومی هویت بصورت مستقیم و مثبت  با ضریب استاندارد (776/0)  تاثیر می پذیرد. هویت فردی همچنین به طور غیرمستقیم و از طریق متغیرهای بعد ملی هویت، بعد مذهبی هویت و ارتباطات جمعی تحث تاثیر می باشد. نتیجه گیری: مدل ارائه شده از متغیر بعد ملی هویت، کفایت دارد، اما درباره بقیه متغیرها از جمله ارتباطات جمعی، سنت گرایی، بعد قومی هویت و بعد مذهبی هویت مدل تحقیق قابل گسترش می باشد.
غلامرضا نصیری تاکامی، محمود نجفی، سیاوش طالع پسند، شاهرخ مکوند حسینی،
دوره 18، شماره 70 - ( 4-1398 )
چکیده

هدف :  هدف از انجام پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی روان درمانی مثبت نگر و درمان شناختی رفتاری بر بهزیستی و افسردگی در نوجوانان با علائم افسرده بود. روش:  این مطالعه از نوع شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون و همراه با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل نوجوانانی بود که در 6 ماه اول سال ۱۳۹۶ به مراکز مشاوره و روانشناسی و کلینیک های روانپزشکی در ساری مراجعه کرده بودند که از میان آنها ، 51 نفر به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش  و یک گروه کنترل قرار گرفتند. گروه آزمایش روان درمانی مثبت طی ۱۰ جلسه  هفته ای یک جلسه ۹۰ دقیقه ای و گروه آزمایشی درمان شناختی رفتاری طی ۸ جلسه  هفته ای یک جلسه ۹۰ دقیقه ای، به صورت گروهی تحت درمان قرار گرفتند. پرسشنامه افسردگی کواکس و پرسشنامه بهزیستی روانشناختی ریف پیش از آغاز درمان و پایان جلسات درمان به طور گروهی اجرا گردید. گروه کنترل نیز هیچ مداخله ای دریافت نکرد. یافته ها: نتایج حاصل از تحلیل کوواریانس چند متغیره نشان داد که روان‌درمانی مثبت‌نگر و درمان شناختی رفتاری بر بهزیستی روانشناختی تاثیر معنی دار داشته است. اما اثربخشی روان درمانی مثبت نگر در افزایش بهزیستی بیشتر از درمان شناختی رفتاری بود. همچنین در بررسی دو رویکرد درمانی بر افسردگی تفاوت معنی داری بین دو گروه مداخله و گروه گواه وجود داشت. در حالیکه هردو رویکرد درمانی به یک اندازه در کاهش افسردگی موثر بودند. نتیجه گیری: دو مدل درمانی روان درمانی مثبت نگر و درمان شناختی رفتاری به دلیل تاکید بر جنبه های مختلف روانشناختی و همچنین یکسری مولفه های مشترک درمانی در کاهش افسردگی موثر بودند. از طرفی روان درمانی مثبت نگر در مقایسه با درمان شناختی رفتاری در افزایش بهزیستی موثرتر بود. بنابراین روان درمانی مثبت نگر می‌تواند به عنوان یکی از مداخلات بالینی مورد استفاده متخصصان و مشاوران مدارس قرار گیرد.

دکتر محمود گودرزی،
دوره 18، شماره 71 - ( 7-1398 )
چکیده

هدف: این پژوهش با هدف پیش‌بینی پیمان‌شکنی زناشویی، براساس میزان تمایزیافتگی، عملکرد خانواده و دل‌زدگی زناشویی زوج‌های ساکن شهرستان سنندج انجام گرفت. 
روش:  پژوهش حاضر یک مطالعه همبستگی بود. نمونه مورد نظر از بین زوج‌های داوطلب درگیر در بحران خیانت مراجعه‌کننده به مراکز مشاوره و دادگاه‌های خانواده بود که برای بروز خیانت درخواست جدایی یا رسیدگی مراجع قضایی را داشتند. حجم نمونه 370 نفر بود که پرسشنامه‌های  تمایزیافتگی اسکورن و فریندلر (1998)، دلزدگی زناشویی پایینز (1996) و عملکرد خانواده اپشتاین، بالدوین و بیشاب (1983) در آنها اجرا شد. سپس نتایج با روش رگرسیون چندمتغیری سلسله مراتبی مورد تجزیه و تحلیل قرارگرفت.
یافته ها: نتایج نشان دهنده آن بود که تمایزیافتگی (73/0- B=) و عملکرد خانواده (43/0-  B=) پیشبین منفی برای خیانت زناشویی هستند ولی دلزدگی زناشویی (31/ 0 B=)  نقش مثبتی در پیش‌بینی خیانت دارد (01/0 p≤).
نتیجه‌گیری: بر اساس یافته ها، می‌توان گفت که برنامه‌های آموزش تمایزیافتگی و گرایش به سمت پیش‌گیری از دلزدگی زناشویی و درنتیجه بالابردن عملکرد خانواده می‌توانند پیشگیری کننده از خیانت در روابط زناشویی باشند.

 
آقای امید افشاری کاشانیان، دکتر کیانوش زهراکار، دکتر فرشاد محسن زاده، دکتر عزیز الله تاجیک اسماعیلی،
دوره 18، شماره 71 - ( 7-1398 )
چکیده

هدف: پژوهش حاضر با هدف واکاوی علل خیانت زناشویی زنان انجام شد.
روش: رویکرد مورد مطالعه در این پژوهش کیفی بود. تعداد 17 زن که تجربه خیانت زناشویی و تمایل به همکاری با پژوهشگر را داشتند با شیوه نمونه‌گیری هدفمند انتخاب شدند. این افراد با استفاده از مصاحبه نیمه‌ساختاری به صورت عمیق مورد بررسی قرار گرفتند. برای تبیین و تحلیل داده‌ها از رویکرد داده بنیاد استفاده شد.
 یافتهها: بعد از تحلیل داده‌ها، سه مقوله عمده در مورد علل خیانت زناشویی زنان یافت شد. علل زمینه‌ساز خیانت زناشویی شامل کسالت بار شدن زندگی بعد از کشف یکدیگر، ضعف‌های ذاتی ازدواج، آسیب پذیری در زمان سرکوفته شدن نیاز جنسی یا عاطفی، تحول جامعه، علل نگهدارنده خیانت شامل تمایل به تجربه کردن هیجان، سلب مسئولیت رفتار خود و تاکید بر ویژگی‌های همسر، کسب خلاقیت بسیار در بدست آوردن زمان برای رابطه و پنهان کردن آن، کسب شجاعت به خاطر کشف ‌ویژگی‌های جدید در خود و پاسخ به خیانت شامل میل به طلاق، ترمیم آشیانه، تحمل فشار روانی.
نتیجه‌گیری: برای پیشگیری از خیانت زناشویی، آموزش‌های خانواده و غنی سازی‌های روابط پیش از ازدواج باید این مقوله‌ها را مد نظر قرار داد.


 
دکتر عادل زاهدبابلان، دکتر علی رضایی شریف، مهدی شکری،
دوره 18، شماره 71 - ( 7-1398 )
چکیده

هدف: هدف پژوهش حاضر مقایسه اشتیاق تحصیلی، خلاقیت هیجانی و خودکارآمدی تحصیلی در بین دانش‌آموزان تیزهوش دختر و پسر بود.
روش: این پژوهش از نوع مطالعه پس رویدادی بود. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه دانش آموزان تیزهوش پایه اول، دوم و سوم دبیرستان شهر اردبیل در سال تحصیلی 94-93 بود که از میان این افراد تعداد 60 نفر دانش‌آموز تیزهوش دختر و 60 نفر دانش‌آموز تیزهوش پسر به روش تصادفی چندمرحله‌ای انتخاب شدند. برای جمع‌آوری اطلاعات از پرسشنامه اشتیاق تحصیلی اسکاوفیلی و همکاران (2002)، سیاهه خلاقیت هیجانی آوریل (1999) و پرسشنامه  خودکارآمدی تحصیلی مک‌ایلروی و بانتینگ (2001) استفاده شد. داده‌ها با استفاده ازتحلیل واریانس چندمتغیری، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته‌ها: نتایج، برتری دانش‌آموزان تیزهوش دختر را در اشتیاق تحصیلی و مولفه‌های جذب و وقف‌کردن خود، و برتری دانش‌آموزان تیزهوش پسر را در خلاقیت هیجانی و مولفه‌های نوآوری، آمادگی و اثربخشی- اصالت، نشان داد. (05/0>p). در خودکارآمدی تحصیلی بین دوگروه تفاوت معناداری مشاهده نشد (05/0<p).
نتیجه‌گیری: نظر به نتایج پژوهش، ضروری است دست‌اندرکاران تعلیم و تربیت در استفاده از راهبردهای تربیتی و شیوه‌های تدریس، جنسیت و تفاوت‌های فردی دانش‌آموزان را در نظر داشته باشند.

عطااله فرهادی، دکتر حسن امیری، دکتر سعیده السادات حسینی،
دوره 18، شماره 71 - ( 7-1398 )
چکیده

هدف: هدف از این پژوهش تعیین اثر بخشی آموزش والدین با رویکرد آدلری بر کاهش احساس گناه و بهزیستی روان‌شناختی کودکان افسرده بود.
روش: این مطالعه از نظر روش‌شناسی جزء طرح‌های شبه آزمایشی از نوع پیش‌آزمون، پس‌آزمون و پیگیری با گروه کنترل است. جامعه آماری پژوهش را همه والدین دانش‌آموزان کلاس‌ ششم ابتدایی دبستان‌های شهر کامیاران تشکیل دادند که در سال تحصیلی 97-96 مشغول به تحصیل بودند. از این جامعه با استفاده از روش نمونه‌گیری خوشه‌ای چندمرحله‌ای ابتدا دو دبستان پسرانه و دخترانه انتخاب و سپس تعداد 60 نفر از والدین دانش‌آموزان افسرده در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. به گروه آزمایش 8 جلسه 90 دقیقه‌ای آموزش با رویکرد آدلری ارائه شد. فرزندان والدین شرکت کننده در هر دو گروه، در سه مرحله پیش‌آزمون، پس‌آزمون و پیگیری پرسشنامه‌‌های بهزیستی روان‌شناختی ریف (2002) و احساس گناه آیزنک (2007) را تکمیل کردند. داده‌ها نیز با روش تحلیل واریانس آمیخته تحلیل شدند.
یافته‌ها: یافته‌ها نشان داد که میانگین نمرات پس‌آزمون و پیگیری احساس گناه دانش‌آموزان گروه آزمایش، کاهش و بهزیستی روان‌شناختی آنها افزایش معناداری داشته است.
نتیجه‌گیری: بنابراین، آموزش والدین با رویکرد آدلری بر
کاهش احساس گناه و بهزیستی روان‌شناختی کودکان افسرده اثربخش بوده است.
 
خانم زهرا رحیمی صادق، دکتر فرامرز سهرابی، دکتر احمد برجعلی، دکتر محمد رضا فلسفی نژاد، دکتر عبداله معتمدی،
دوره 18، شماره 71 - ( 7-1398 )
چکیده

هدف: این پژوهش با هدف تدوین برنامه آموزش مهارت‌های زندگی (مهارت‌های خودآگاهی، مقابله با استرس و همدلی) مبتنی بر فرهنگ اسلامی در زنان مطلقه انجام شد.
روش: روش پژوهش کیفی از نوع روایتی و استفاده از مصاحبه نیمه‌ساختاریافته است. جامعه آماری شامل کلیه زنان مطلقه مراجعه‌کننده به مراکز مشاوره و خدمات روان‌شناختی شهر کرمان و متخصصان زوج‌درمانی این شهر است که 15 نفر از مراجعان و 10 نفر از متخصصان با روش نمونه‌گیری در دسترس انتخاب شدند. برای جمع‌آوری داده‌ها از روش مصاحبه و پرسشنامه متخصصان استفاده شد و حجم نمونه بر اساس اشباع نظری مصاحبه‌ها انتخاب شد. داده‌ها بر اساس روش لینکلن و گوبا تحلیل شد.
یافته‌ها: نتایج نشان داد که برنامه آموزش مهارت‌های زندگی در قالب 3 محور اصلی خودآگاهی، همدلی و مقابله با استرس، 11 محور فرعی بود. مهارت خودآگاهی شامل آگاهی از خالق خود، آگاهی از معاد، قرب خداوند و شناخت وجود خود می‌شد. مهارت همدلی شامل زمینه‌سازهای فرعی خشنود ساختن، همدردی و عیادت، دید و بازدید و مراوده، و شاد بودن و شاد نمودن می‌شد. مهارت مقابله با استرس شامل کمک و یاری خداوند، دعا و یاد خداوند، و عبادات می‌شد. همچنین میزان روایی محتوایی این برنامه بر اساس روش لاوشه و مبتنی بر نظر متخصصان دارای نسبت روایی محتوایی (CVR) 80/0 بود. 
نتیجه‌گیری: بر اساس یافته‌های پژوهش می‌توان گفت که برنامه آموزش مهارت‌های زندگی مبتنی بر فرهنگ اسلامی برنامه مناسب و کارآمدی برای توانمندسازی زنان مطلقه در زندگی است.

 
خانم راضیه امینی شلمزاری، خانم پریسا نیلفروشان،
دوره 18، شماره 72 - ( 12-1398 )
چکیده

هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی ساختار عاملی، ‌پایایی و روایی مقیاس نگرش‌های مسیرشغلی متنوع در کارکنان انجام شد. روش: پژوهش حاضر، ‌پژوهشی توصیفی از نوع بررسی ویژگی‌های روان‌سنجی ابزار است.‌ جامعه آماری پژوهش، ‌کارکنان شرکت‌های مهندسی شهر اصفهان بود.‌ نمونه شامل ۲۰۰ نفر از کارکنان (۷۸ زن و ۱۲۲مرد) بود که  به روش نمونه‌گیری خوشه‌ای  انتخاب شدند.‌ ابزارهای مورد استفاده شامل مقیاس نگرش‌های مسیرشغلی متنوع و مقیاس شخصیت پیشتاز (PPS) بود.‌ داده‌ها با استفاده از آزمون‌های تحلیل عاملی، ‌همبستگی و تحلیل واریانس چند متغیری تحلیل شد. یافته‌ها:. نتایج تحلیل عاملی تاییدی نشان داد که، مدل‌های دو عاملی مرتبه دوم و مدل دو عاملی مرتبه اول هر دو با داده‌ها برازش داشتند اما در نهایت مدل تک عاملی مرتبه‌ی دوم برازش بهتری داشت.‌ در مدل تک عاملی، نگرش مسیرشغلی به عنوان یک سازه پنهان و در مدل دو عاملی، ‌خودجهت‌دهی و برانگیختگی ارزشی به عنوان سازه‌های پنهان فرض شدند.‌ همبستگی مقیاس خودجهت‌دهی و برانگیختگی ارزشی با مقیاس شخصیت پیشتاز به ترتیب ۶۶/۰ و ۵۳/۰ (۰۱/۰< p)برآورد شد.‌ همسانی درونی در مقیاس خودجهت‌دهی مدیریت مسیرشغلی۷۲/۰ و مقیاس برانگیختگی ارزشی به ترتیب۷۲/۰ و۷۰/۰ ضریب باز‌آزمایی به فاصله‌ی سه هفته به ترتیب ۸۹/۰ و ۹۰/۰ (۰۱/۰< p) به دست آمد.‌ از سویی دیگر نتایج تحلیل واریانس چند متغیره نشان داد که در هر دو مقیاس خودجهت‌دهی مدیریت مسیرشغلی  و برانگیختگی ارزشی، ‌نمرات مردان به طور معنادار بیشتر از زنان بود. نتیجه‌گیری: به طور کلی می‌توان از مقیاس نگرش‌های مسیرشغلی متنوع به عنوان ابزاری معتبر جهت سنجش نگرش به مسیرشغلی متنوع استفاده کرد.
 
راضیه عسکری، دکتر احمد حیدرنیا، دکتر هادی عباسی،
دوره 18، شماره 72 - ( 12-1398 )
چکیده

هدف: یکی از مهم‌ترین عواملی ‌که بر بقاء، دوام و رشد خانواده اثر می‌گذارد، سازگاری زناشویی است. سازگاری زناشویی عبارت از وضعیتی است که در آن زن و شوهر در بیشتر مواقع احساس ناشی از خوشبختی و رضایت از همدیگر را دارند و فرآیندی است که در طول زندگی زن و شوهر به‌وجود می‌آید. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش برنامه بهبود رابطه بر افزایش سازگاری زناشویی زنان تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی(ره) انجام شد.
روش: برای این منظور از روش نیمه‌آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل استفاده شد. تعداد ۴۰ نفر از زنانی که داوطلب شرکت در جلسات بودند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. سپس گروه آزمایش به مدت ۶ جلسه ۹۰ دقیقه‌ای تحت آموزش گروهی برنامه بهبود رابطه زناشویی قرار گرفت و گروه کنترل آموزشی دریافت نکرد. شرکت‌کنندگان دو گروه قبل و بعد از آموزش فرم ۳۲ سؤالی پرسشنامه سازگاری زناشویی اسپانیر (۱۹۷۶) را تکمیل کردند.
یافته‌ها: نتایج پژوهش نشان داد که جلسات آموزش گروهی برنامه بهبود رابطه به طور معنی‌داری باعث افزایش سازگاری زناشویی و ابعاد مؤلفه رضایت، همبستگی، توافق و ابراز محبت  شده است (۰۵/۰>p).
نتیجه‌گیری: با توجه به یافته‌های پژوهش می‌توان برای افزایش سازگاری و ارتقای رضایت زناشویی خانواده‌ها از برنامه‌های آموزشی مهارت _ محور استفاده کرد.
 


خانم سپیده انصاری، دکتر کیومرث فرح بخش، دکتر ابراهیم نعیمی،
دوره 18، شماره 72 - ( 12-1398 )
چکیده

هدف: کودک‌آزاری یکی از معضلات گریبان گر جامعه بشری می‌باشد. خانواده‌ها می‌بایست آموزش‌های لازم را برای تمایز بین رفتارهای تربیتی با رفتارهای آسیب‌زا به کودکان دریافت نمایند. پژوهش حاضر باهدف بررسی و مقایسه شناخت والدین با و بدون تحصیلات دانشگاهی دربارۀ انواع کودک‌آزاری است. روش: به شیوه نظریه زمینه‌ای به‌صورت کیفی و با استفاده از مصاحبه‌های نیمه ساختاریافته توسط ۲۸ نفر والدین (مادر و پدر) انجام پذیرفت. یافته ها: بر اساس بیانات مصاحبه‌شونده‌های پژوهش حاضر میزان شناخت از آزار جسمی در هر دو گروه یکسان بود با این تفاوت که وسعت شناخت والدین از انواع آزارهای جسمی در گروه با تحصیلات دانشگاهی بیشتر بود و اینکه در تحقیق حاضر والدین بدون تحصیلات دانشگاهی از عدم آگاهی، در شیوه‌های تربیتی از آزارهای جسمی  به میزان قابل توجهی استفاده می‌کردند. دامنه ی شناخت از انواع آزارهای عاطفی در والدین با تحصیلات دانشگاهی زیاد  بود همچنین آنها آزار از نوع غفلت (عاطفی) به علت تحصیل و اشتغالشان افشا‌های داشتند. شناخت از آزار جنسی در هر دو گروه وجود داشت با این تفاوت که میزان اطلاعات و آگاهی از زیرمجموعه آزار جنسی در میان والدین با تحصیلات دانشگاهی بیشتر بود نکته قابل‌توجه دیگر در این پژوهش آزار از نوع غفلت (عاطفی) به علت مشغولیت والدین با دنیای مجازی در عصر حاضر یافت شد. نتیجه‌گیری: می‌توان نتیجه گرفت عامل تحصیلات می‌تواند در شناخت انواع کودک‌آزاری مؤثر باشد. نکته قابل‌توجه اینکه اکثر والدین با تحصیلات دانشگاهی جملات خود را با شخص سوم بیان کردند، به‌طوری‌که گفته‌هایشان حاکی از آن بود که والدین این گروه در پژوهش حاضر از رفتارهای آزاردهنده، در شیوه‌های تربیتی فرزندشان استفاده نمی‌کنند ولی آگاه هستند چه نوع رفتارهایی از والدین دیگر می‌تواند کودک‌آزاری محسوب شود یا اینکه به‌طور زیرکانه در افشاسازی مقاومت داشتند و حال‌آنکه والدین بدون تحصیلات دانشگاهی اکثر جملاتشان حاکی از رفتارها و عکس‌العمل‌های خودشان در رابطه با فرزندشان بود حتی به نسبت در ابراز گفته‌هایشان از مقاومت کم‌تری استفاده کردند که بیشتر از تجارب عینی و شخصی خودشان بیاناتی را اظهار داشتند. باوجوداینکه میزان آگاهی و شناخت آگاهانۀ والدین بدون تحصیلات دانشگاهی در رابطه با عواقب کودک‌آزاری کم است اما داده‌های بیشتری به نسبت گروه با تحصیلات دانشگاهی استخراج‌شده است.
.


مهدی ایمانی، میلاد شرفی زادگان، ریحانه منیری، فرزانه ابراهیمی،
دوره 18، شماره 72 - ( 12-1398 )
چکیده

هدف: اختلال بی‌اشتهایی روانی یکی از اختلال‌های نسبتاً شایع روانی است که در دهه‌های اخیر شیوع یافته و تعداد زیادی افراد، به‌ویژه دختران جوان را تحت تأثیر قرار داده است. این پژوهش به‌منظور پیش‌بینی اختلال بی‌اشتهایی روانی به‌عنوان متغیر ملاک و روابط خانوادگی، خودکنترلی و ناگویی خلقی به‌عنوان متغیرهای پیش‌بین انجام گرفت.  روش: این پژوهش از نوع توصیفی-همبستگی است. نمونهٔ این مطالعه شامل ۱۰۹ نفر از زنان شهر شیراز بود که به روش نمونه‌گیری در دسترس انتخاب‌شده بودند. بی‌اشتهایی روانی با استفاده از پرسشنامهٔ گارنر و گرفینکل (۱۹۷۹)، روابط خانوادگی با استفاده از پرسشنامهٔ پیوند خانوادگی پارکر و همکاران (۱۹۷۹)، خودکنترلی با استفاده از مقیاس خودکنترلی گراسمیک (۱۹۹۳) و ناگویی خلقی با به‌کارگیری مقیاس ناگویی خلقی تورنتو (۱۹۸۶) اندازه‌گیری شدند. داده‌ها با استفاده از آزمون رگرسیون چندگانه به روش گام‌به‌گام مورد تجزیه‌وتحلیل قرار گرفتند. یافته‌ها: یافته‌ها نشان دادند که شتاب‌زدگی به‌عنوان یکی از زیر مقیاس‌های خودکنترلی  (۰۵/۰, p< ۲۴/۰- β =) و حمایت افراطی از زیر مقیاس‌های روابط خانوادگی (۰۵/۰, p< ۲۳/۰ β =)، اختلال بی‌اشتهایی روانی را پیش‌بینی  کردند. این در حالی است که ناگویی خلقی قادر به پیش‌بینی اختلال بی‌اشتهایی روانی نبود. نتیجه‌گیری: پژوهش نشان داد که تلاش برای تنظیم شتاب‌زدگی و کاهش حمایت افراطی در روابط خانوادگی در پیش‌گیری از ابتلا به بی‌اشتهایی روانی می‌تواند مؤثر باشد.

خانم فرزانه حسینی، دکتر محمود نجفی، دکتر محمدعلی محمدی فر،
دوره 18، شماره 72 - ( 12-1398 )
چکیده

هدف: هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه بین پنج صفت بزرگ شخصیت با نشانه‌های افسردگی و نقش میانجی گر عزت نفس و خودکارآمدی در دانشجویان بود. روش: روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. به منظور انتخاب نمونه 400 نفر از دانشجویان مشغول به تحصیل دانشگاه آزاد و دولتی شهرستان گنبدکاووس به روش تصادفی خوشه‌ای انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده در این پژوهش شامل پرسشنامه‌های افسردگی، پنج عاملی شخصیت، عزت نفس و خودکارآمدی بود. برای تجزیه و تحلیل داده‌ها از آزمون همبستگی پیرسون و روش تحلیل مسیر استفاده شد. یافته‌ها: نتایج حاکی از آن بود که روان آزردگی به عنوان قوی ترین پیش بین افسردگی، اثر مثبت معناداری بر آن داشت. درحالی که برونگرایی، توافق گرایی، عزت نفس، خودکارآمدی اثر منفی معناداری بر افسردگی داشتند. هم‌چنین نتایج تحلیل مسیر حاکی از این بوده که متغیرهای عزت نفس و خودکارآمدی به طور همزمان در پیش‌بینی افسردگی براساس  صفات شخصیت  (برون گرایی، توافق گرایی و روان آزردگی) نقش واسطه را ایفا می‌کنند.نتیجه‌گیری: باتوجه به نتایج پژوهش و نقش واسطه‌ای عزت نفس و خودکارآمدی در ارتباط صفات شخصیت و افسردگی، برنامه‌ریزی جهت ارتقای سطح عزت نفس و خودکارآمدی می‌تواند نقش مهمی در کاهش افسردگی به واسطه تقویت صفات شخصیتی برون گرایی و توافق گرایی و کاهش روان آزردگی داشته باشد.
 
دکتر مهدی اکبرزاده، دکتر محمدرضا عابدی، دکتر ایران باغبان،
دوره 18، شماره 72 - ( 12-1398 )
چکیده

هدف: هدف پژوهش بررسی نقش میانجی انطباق‌پذیری مسیر‌شغلی در رابطه هوش هیجانی با مشکلات تصمیم‌گیری مسیر‌شغلی در دانش‌آموزان پایه نهم بود. روش: این پژوهش از نوع پژوهش‌های همبستگی بود که با استفاده از مدلیابی معادلات ساختاری انجام شد. جامعه آماری شامل دانش‌آموزان پایه نهم استان قزوین در سال تحصیلی 95-96 بودند. نمونه شامل 433 دانش‌آموز (206 پسر و 227 دختر) بود که به روش نمونه‌گیری خوشه‌ای تصادفی چندمرحله‌ای انتخاب شدند. ابزارها شامل مقیاس انطباق‌پذیری مسیر‌شغلی، سیاهه هوش هیجانی بار-ان و پرسشنامه مشکلات تصمیم‌گیری مسیر‌شغلی بود. داده‌ها با استفاده از آزمون‌های ضریب همبستگی پیرسون و مدلیابی معادلات ساختاری تجزیه‌وتحلیل شدند. یافته‌ها: نتایج نشان داد که از مجموع  67/0- اثر هوش هیجانی بر مشکلات تصمیم‌گیری مسیر‌شغلی بیشتر آن  به‌صورت غیرمستقیم و با میانجی‌گری انطباق‌پذیری مسیر‌شغلی (41/0-=β؛ 001/0>p) و بخشی از آن‌هم به‌صورت مستقیم (26/0-=β؛ 001/0>p) بوده است. مدل مفهومی برازش معناداری با داده‌ها نشان داد (03/0=SRMR؛ 06/0=RMSEA). نتایج مقایسه برازش کلی و ضرایب مسیر در دختران و پسران نیز نشان داد که مدل پژوهش در هر دو گروه به‌صورت یکسان عمل می‌کند (11/0<p). نتیجه‌گیری: همسو با مدل انطباق یابی مسیر‌شغلی نتایج این پژوهش نشان دادبخش عمده‌ای از اثر فرا قابلیت‌های اجتماعی و هیجانی در کاهش ناسازگاری پاسخ‌های انطباقی مسیر‌شغلی به‌واسطه بسیج کردن منابع روانی اجتماعی در مدیریت وظایف، گذارها و بحران‌های مسیر‌شغلی قابل تبیین است.

 
رضا خاکپور،
دوره 18، شماره 72 - ( 12-1398 )
چکیده

هدف: مشاور شدن بدون رشد کردن، خودآگاهی و کمال یافتن، امکان پذیر نیست و خودکاوی و خود اکتشافی از طریق دریافت مشاوره و روان‌درمانی ؛ فرصت‌های بی‌نظیری را در این زمینه در اختیار مشاور می‌گذارد. هدف این پژوهش بررسی و تعیین تأثیر روان‌درمانی گروهی با رویکرد تعلیمی و رویکرد حساسیت آموزی بر میزان اشتباهات ناشی از انتقال متقابل روان نژندانۀ مشاوران و رواندرمانگران است.
روش: برای این منظور ۴۵ نفر (۲۸ زن و ۱۷ مرد) از مشاوران دارای تحصیلات تکمیلی و شاغل در مراکز مشاوره دانشگاهی شهر تهران بطور تصادفی از میان جامعه آماری (۱۳۵ نفر) انتخاب و به طور مساوی در دو گروه آزمایشی و یک گروه کنترل قرار داده شدند.
یافته‌ها: مقایسه نتایج اجرای مداخله‌های گروهی (هرکدام ۸ جلسه ۹۰ دقیقه تا ۲ ساعت) روی مشاوران به وسیله «سیاهه اشتباهات درمانی مشاوران» در پیش آزمون و پس آزمون، نشان داد که هر دو گروه تعلیمی و حساسیت آموزی در مقایسه با گروه کنترل، بر کاهش میزان اشتباهات ناشی از انتقال متقابل منفی مشاوران تأثیر معناداری داشته‌اند.
نتیجه‌گیری: دریافت مشاوره و روان‌درمانی و نظارت شخصی و گروهی در کاهش اشتباهات مشاوران در فرایند کار با مراجعان مؤثر است.

 
آقای حمید هاشم مطوری، دکتر محمد رضا عابدی، دکتر پریسا نیلفروشان،
دوره 19، شماره 73 - ( 3-1399 )
چکیده

هدف: هدف این مطالعه بررسی رابطه معنای شغلی و بهزیستی ذهنی با میانجیگری رضایت شغلی بود. روش: این پژوهش از نوع پژوهش‌های توصیفی بود. در این پژوهش ۲۸۰ نفر از کارکنان شرکت پالایش نفت اصفهان به روش نمونه‌گیری سهمیه‌ای انتخاب شدند. ابزار اندازه‌گیری پرسشنامه‌های معنای شغلی (ورزسنیسکی، 1999)، بهزیستی ذهنی (مولـوی و همکـاران، 1387) و رضایت شغلی (ویسوکی و کروم، 1994)  بود. داده‌ها از طریق مدل‌یابی معادلات ساختاری مورد تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج نشان داد معنای شغلی امرارمعاش بر بهزیستی ذهنی اثر مستقیم و منفی معنادار) ۰۵/0 (p<  و معنای شغلی مسیر پیشرفت بر بهزیستی ذهنی اثر مستقیم و مثبت معنادار داشت) 0۰1/0 (p<. ضمن اینکه معنای شغلی رسالت بر بهزیستی ذهنی از طریق رضایت شغلی تأثیر غیرمستقیم و مثبت معناداری داشت) 01/0 (p<. نقش میانجیگری رضایت شغلی در رابطه معناهای شغلی امرارمعاش و مسیر پیشرفت با بهزیستی ذهنی تأیید نشد. نتیجه گیری: به‌طورکلی یافته‌ها نشان داد که از میان معناهای مختلف شغلی، معناهای شغلی امرارمعاش و مسیر پیشرفت اثر مستقیم بر بهزیستی ذهنی و معنای شغلی رسالت از طریق رضایت شغلی اثر غیرمستقیم بر بهزیستی ذهنی دارد.
خانم مائده هاشمیان، دکتر کوروش نامداری، دکتر احمد عابدی،
دوره 19، شماره 73 - ( 3-1399 )
چکیده

هدف: هدف از این پژوهش بررسی تأثیر درمان مبتنی بر امید بر سلامت روان‌شناختی و معناداری زندگی دختران نوجوان افسرده بود.  روش:  روش پژوهش، شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل کلیه دختران مقطع متوسطه شهر اصفهان در سال 1395 بود و نمونه آماری پژوهش 24 نفر از افرادی بودند که با روش نمونه گیری خوشه‌ای انتخاب شده  و نمره آنها در پرسشنامه افسردگی بک 2 دربازه 16 تا46 بوده واز طریق مصاحبه بالینی تشخیص افسردگی گرفتند. این افراد به‌صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل گمارده شدند. سپس امید درمانی گروهی در 8 گام برای آزمودنی‌های گروه آزمایش اجرا شد وگروه کنترل مداخله‌ای دریافت نکرد. از پرسشنامه‌های سلامت روان (GHQ)  و معناداری زندگی (MLQ) در مرحله پیش آزمون و پس آزمون استفاده شد و جهت تجزیه‌وتحلیل داده‌ها از روش تحلیل کوواریانس چند متغیره استفاده گردید. یافته‌ها: یافته‌ها نشان داد که امید درمانی گروهی بر افزایش سلامت روان و معناداری زندگی دختران افسرده گروه آزمایش تأثیر معناداری داشته است. نتیجه‌گیری: میتوان نتیجه گرفت که امید درمانی گروهی میتواند مداخله‌ای مؤثر در ارتقای سلامت روان و معناداری زندگی دختران نوجوان افسرده باشد.



صفحه 9 از 18     

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به فصلنامه علمی پژوهش های مشاوره می باشد.

© 2025 CC BY-NC 4.0 | Journal of Counseling Research