30 نتیجه برای طلاق
جمیله نبوی حصار، مختار عارفی، ناصر یوسفی،
دوره 17، شماره 66 - ( 4-1397 )
چکیده
هدف: این پژوهش با هدف بررسی مقایسه اثربخشی خانوادهدرمانی مبتنی بر دیدگاه نظامهای خانواده بوئن و معنا درمانی بر گرایش به پیمانشکنی زناشویی مراجعین خواستار طلاق انجام گرفت. روش: پژوهش از نوع آزمایشی است و طرح آن پیشآزمون- پسآزمون و آزمون پیگیری دوماهه با دو گروه آزمایش و یک گروه گواه بوده است. جامعه آماری پژوهش مراجعین خواستار طلاق مراجعهکننده به مراکز مشاوره سنندج در پاییز و زمستان 1396 بوده است. از این جامعه 36 آزمودنی به روش تصادفی ساده انتخاب و با به کار بستن روش تصادفی جایگزینی در در دو گروه آزمایش و و یک گروه گواه، هر گروه 12 نفر، گمارده شدند. دادهها در مراحل پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری با مقیاس گرایش به پیمانشکنی دریگوتاس 1999 گردآوری شد. اعضای گروههای آزمایش پس از اجرای پیشآزمون بهطور جداگانه در هشت نشست هفتگی یکساعتی خانوادهدرمانی مبتنی بر دیدگاه نظامهای خانواده بوئن و معنا درمانی شرکت کردند. یافتهها: نتایج آزمون اندازهگیریهای چندباره نشان داد تأثیر خانوادهدرمانی مبتنی بر معنا درمانی و تأثیر خانوادهدرمانی مبتنی بر دیدگاه نظامهای خانوادگی بوئن بر کاهش گرایش به پیمانشکنی زناشویی و کاهش مؤلفههای آن (پیمانشکنی شناختی، عاطفی و جنسی) در مراجعین خواستار طلاق باثبات و معنیدار است )05/0 P-Value <). نتایج آزمون تعقیبی بونفرونی نشان داد با توجه بهاندازه تفاضلها اثربخشی خانوادهدرمانی مبتنی بر معنا درمانی در هم سنجی با مداخله دیگر بر کاهش گرایش به پیمانشکنی زناشویی و کاهش مؤلفههای آن بیشتر بوده است )05/0 P-Value <).
نتیجهگیری: شرکت در جلسههای خانوادهدرمانی مبتنی بر دیدگاه نظامهای خانواده بوئن و چه بسا بهتر از آن شرکت در جلسههای معنا درمانی میتواند در کاهش تمایل به پیمانشکنی زناشویی مراجعین خواستار طلاق به گونه چشمگیر و باثبات مؤثر باشد.
کیمیا واعظی،
دوره 17، شماره 68 - ( 10-1397 )
چکیده
هدف: هدف این مطالعه، بررسی راهبردهای مقابلهای زنان مطلقه با شرایط پس ازطلاق است. روش: مطالعه کیفی حاضر با روش تحلیل تماتیک و از طریق مصاحبه نیمه ساختار یافته با شرکت 21 زن مطلقه ساکن شهرستان بانه انجام گرفت. نمونهگیری به روش هدفمند انجام شد و تا رسیدن به اشباع دادهها ادامه یافت. یافتهها: تحلیل دادههای کیفی حاکی از دو نوع راهبرد مقابلهای شامل راهبردهای سازگارانه و راهبردهای ناسازگارانه در مقابله با شرایط پس از طلاق در میان زنان مطلقه بود. نتیجهگیری: نتایج پژوهش حاضر نشان داد که کاربرد راهبردهای مقابلهای در زنان مطلقه با توجه به توان فردی، حمایت خانوادگی و اجتماعی و نیز سرمایه اقتصادی- اجتماعیای که در اختیار دارند، متفاوت است. شناخت راهبردهای مقابلهای زنان با شرایط پس از طلاق درک جامعتری از نیازهای آنان به دست میآورد، بر همین اساس توانمندسازی زنان مطلقه، آموزش شیوههای سازگاری، تقویت زمینههای حمایت خانوادگی و فرصتهای اجتماعی از جمله اقداماتی است که منجر به افزایش سازگاری زنان با شرایط پس از طلاق خواهد شد.
سحر ضمدی کاشان، فاطمه جعفری، عبدالباسط محمود پور، سوگند قاسم زاده،
دوره 17، شماره 68 - ( 10-1397 )
چکیده
هدف پژوهش حاضر، پیش بینی احساس تنهایی و گرایش به طلاق بر اساس سبک های دلبستگی با توجه به نقش میانجی گری خودمتمایزسازی بود. روش: پژوهش حاضر توصیفی و طرح آن از نوع طرح های همبستگی مبتنی بر تحلیل مسیر است. جامعه پژوهش شامل کلیه زوجین متقاضی طلاق بودهاند که در بازه زمانی مرداد ماه تا پایان آبان ماه 1395 به شعب 6 و 7 و 8 دادسرای شهر ری و شعبه اجرای احکام مراجعه داشتند. نمونه ای به حجم 200 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل مقیاس احساس تنهایی (راسل، 1996)، پرسشنامه خودمتمایزسازی (اسکورن و اسمیت، 2003)، مقیاس میل به طلاق (جانسون و مورو، 1986) و پرسشنامه سبکهای دلبستگی بزرگسال (کولینز و رید، 1990) بودند. تحلیل یافتهها با استفاده تحلیل معادلات ساختاری انجام شد. یافته ها: نتایج نشان داد بین سبکهای دلبستگی با احساس تنهایی و گرایش به طلاق رابطه معناداری وجود دارد. همچنین بین خودمتمایزسازی با احساس تنهایی و گرایش به طلاق رابطه معناداری وجود دارد. در نهایت سبکهای دلبستگی به واسطه خودمتمایزسازی، قادر به پیشبینی احساس تنهایی و گرایش به طلاق است. بحث و نتیجه گیری: دادههای پژوهش با الگوی پیشنهادی برازش کامل دارد به طوریکه خودمتمایزسازی، در رابطه بین سبکهای دلبستگی با احساس تنهایی و گرایش به طلاق، نقش واسطهای معنی داری را ایفا میکند.
هدف پژوهش حاضر، پیشبینی احساس تنهایی و گرایش به طلاق بر اساس سبکهای دلبستگی با توجه به نقش میانجیگری خودمتمایزسازی بود. روش: پژوهش حاضر توصیفی و طرح آن از نوع طرح های همبستگی مبتنی بر تحلیل مسیر است. جامعه پژوهش شامل کلیه زوجین متقاضی طلاق بودهاند که در بازه زمانی مرداد ماه تا پایان آبان ماه 1395 به شعب 6 و 7 و 8 دادسرای شهر ری و شعبه اجرای احکام مراجعه داشتند. نمونه ای به حجم 200 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل مقیاس احساس تنهایی (راسل، 1996)، پرسشنامه خودمتمایزسازی (اسکورن و اسمیت، 2003)، مقیاس میل به طلاق (جانسون و مورو، 1986) و پرسشنامه سبکهای دلبستگی بزرگسال (کولینز و رید، 1990) بودند. تحلیل یافتهها با استفاده تحلیل معادلات ساختاری انجام شد. یافته ها: نتایج نشان داد بین سبکهای دلبستگی با احساس تنهایی و گرایش به طلاق رابطه معناداری وجود دارد. همچنین بین خودمتمایزسازی با احساس تنهایی و گرایش به طلاق رابطه معناداری وجود دارد. در نهایت سبکهای دلبستگی به واسطه خودمتمایزسازی، قادر به پیشبینی احساس تنهایی و گرایش به طلاق است. بحث و نتیجه گیری: دادههای پژوهش با الگوی پیشنهادی برازش کامل دارد به طوریکه خودمتمایزسازی، در رابطه بین سبکهای دلبستگی با احساس تنهایی و گرایش به طلاق، نقش واسطه ای معنی داری را ایفا میکند.
فرامرز آسنجرانی، رضوان السادات جزایری، مریم فاتحی زاده، عذرا اعتمادی، یان دو مول،
دوره 17، شماره 68 - ( 10-1397 )
چکیده
هدف: این پژوهش به بررسی اثر بخشی برنامه مداخله ای اجتماع محور بازسازی زندگی بر سازگاری پس از طلاق زنان مطلقه می پردازد. روش: جامعه این پژوهش را تمامی زنان مطلقه ای تشکیل می داد که در سال 1395 حد اکثر 5 سال از طلاق آنها گذشته باشد و در طول این مدت ازدواج دائم یا موقت نداشته اند. با توجه به ویژگی های نمونه، از نمونه گیری در دسترس استفاده شد و از میان متقاضیان تعداد 34 نفر به تصادف در دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. از هر دو گروه خواسته شد تا مقیاس سازگاری پس از طلاق فیشر (2004) را به عنوان پیش آزمون تکمیل کنند. سپس برای گروه آزمایش 10 جلسه برنامه مداخله ای اجتماع محور بر اساس محتوای نور و همکاران (2016) به اجرا در آمد. در انتها نیز پس آزمون برای هر دو گروه به اجرا درآمد و نتایج با آزمون آماری تحلیل واریانس چند متغیری تحلیل شد. یافته ها: نتایج نشان میدهد که برنامه مداخله ای اجتماع محور بر تمامی خرده مقیاسهای سازگاری پس از طلاق جز خشم و اعتماد اجتماعی تاثیرات معنادار آماری را نشان میدهد. همچنین این مداخله در گروه آزمایش افزایش معناداری را بر نمره کل سازگاری پس از طلاق ایجاد کرده است. نتیجه گیری: در این پژوهش مشخص شد که برنامه مداخله ای اجتماع محور میتواند سازگاری پس از طلاق زنان مطلقه را بهبود بخشد و بدین ترتیب، میتوان از آن به عنوان مداخله در بهبود کیفیت زندگی و سازگاری زنان مطلقه استفاده کرد.
خانم زهرا رحیمی صادق، دکتر فرامرز سهرابی، دکتر احمد برجعلی، دکتر محمد رضا فلسفی نژاد، دکتر عبداله معتمدی،
دوره 18، شماره 71 - ( 7-1398 )
چکیده
هدف: این پژوهش با هدف تدوین برنامه آموزش مهارتهای زندگی (مهارتهای خودآگاهی، مقابله با استرس و همدلی) مبتنی بر فرهنگ اسلامی در زنان مطلقه انجام شد.
روش: روش پژوهش کیفی از نوع روایتی و استفاده از مصاحبه نیمهساختاریافته است. جامعه آماری شامل کلیه زنان مطلقه مراجعهکننده به مراکز مشاوره و خدمات روانشناختی شهر کرمان و متخصصان زوجدرمانی این شهر است که 15 نفر از مراجعان و 10 نفر از متخصصان با روش نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند. برای جمعآوری دادهها از روش مصاحبه و پرسشنامه متخصصان استفاده شد و حجم نمونه بر اساس اشباع نظری مصاحبهها انتخاب شد. دادهها بر اساس روش لینکلن و گوبا تحلیل شد.
یافتهها: نتایج نشان داد که برنامه آموزش مهارتهای زندگی در قالب 3 محور اصلی خودآگاهی، همدلی و مقابله با استرس، 11 محور فرعی بود. مهارت خودآگاهی شامل آگاهی از خالق خود، آگاهی از معاد، قرب خداوند و شناخت وجود خود میشد. مهارت همدلی شامل زمینهسازهای فرعی خشنود ساختن، همدردی و عیادت، دید و بازدید و مراوده، و شاد بودن و شاد نمودن میشد. مهارت مقابله با استرس شامل کمک و یاری خداوند، دعا و یاد خداوند، و عبادات میشد. همچنین میزان روایی محتوایی این برنامه بر اساس روش لاوشه و مبتنی بر نظر متخصصان دارای نسبت روایی محتوایی (CVR) 80/0 بود.
نتیجهگیری: بر اساس یافتههای پژوهش میتوان گفت که برنامه آموزش مهارتهای زندگی مبتنی بر فرهنگ اسلامی برنامه مناسب و کارآمدی برای توانمندسازی زنان مطلقه در زندگی است.
لقمان ابراهیمی، رقیه حیدری،
دوره 19، شماره 74 - ( 5-1399 )
چکیده
هدف: پژوهش حاضر، با هدف تعیین رابطه بین ویژگیهای شخصیتی، بلوغ عاطفی و باورهای فراشناختی با گرایش به طلاق عاطفی زوجین شهر زنجان انجام گرفت. روش: پژوهش از نوع همبستگی و جامعه آماری آن شامل دانشجویان متاهلی بودند که در سالتحصیلی 96-95 در دانشگاه زنجان مشغول به تحصیل بودند. نمونه این پژوهش 150 دانشجوی متاهل بود که به شیوهی نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند. دادهها از طریق پرسشنامههای صفات شخصیتی مککری و کاستا (1990)، بلوغ عاطفی سینگ و بهارگاوا (1974)، باورهای فراشناختی ولز (2000) و طلاق عاطفی گاتمن (2008) گردآوری و با ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندمتغیری مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفتند. یافتهها: یافتهها نشان داد بین ویژگیهای شخصیتی وظیفهشناسی و مقبولیت با گرایش به طلاق عاطفی رابطه منفی معنادار و بین ویژگی شخصیتی روانآزردهخویی و گرایش به طلاق عاطفی رابطه مثبت معنادار وجود دارد (01/0>P). همچنین، یافتهها نشان داد بین بلوغ عاطفی و گرایش به طلاق عاطفی رابطه مثبت معنادار و بین باورهای نگرانی مثبت با گرایش به طلاق عاطفی رابطه مثبت معنادار وجود دارد (01/0>P). به طور کلی مقبولیت و وظیفهشناسی به طور منفی و معنادار و روانآزردهخویی و بلوغ عاطفی بهطور مثبت و معناداری گرایش به طلاق عاطفی را پیشبینی میکنند. نتیجهگیری: با عنایت به نقش ویژگیهای شخصیتی، بلوغ عاطفی و باورهای فراشناختی در طلاق عاطفی میتوان راههای مقابله موثر با پدیده طلاق عاطفی را شناسایی و در مداخلات روانشناختی و مشاورهای برای زوجین بکار گرفت.
اعظم هاشمی، اصغر جعفری،
دوره 20، شماره 77 - ( 2-1400 )
چکیده
هدف: پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی آموزش خودمتمایزسازی در بهبود فرآیند و محتوای خانواده در زوجهای متقاضی طلاق توافقی انجام شد. روش: روش پژوهش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه کنترل و یک پیگیری 2 ماهه بود. جامعه آماری زوجهای ارجاعی متقاضی طلاق توافقی در سال 1396، به مرکز مشاوره بهروان در قزوین بودند. 10 زوج (20 نفر) به روش نمونهگیری هدفمند انتخاب و به روش تصادفی در گروه های 10 نفره آزمایش و کنترل جایگزین شدند. ابزارهای پژوهش پرسشنامههای فرآیند و محتوای خانواده سامانی (2008) بودند. برنامه خودمتمایزسازی امامیریزی و برون (1395) در 10جلسه زوجدرمانی 90 دقیقهای برای گروه آزمایش اجرا و تغییرات فرآیند و محتوای خانواده در مراحل پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری اندازهگیری و دادهها با استفاده از تحلیل واریانس مختلط با اندازهگیری مکرر تحلیل شد. یافتهها: نتایج نشان داد آموزش خودمتمایزسازی بر بهبود فرآیند خانواده (14/21=F، 01/0>P) و محتوای خانواده (32/23=F، 01/0>P) تاثیر معناداری داشته و این تاثیر در مرحله پیگیری پایدار مانده است و 4 زوج از ادامه طلاق منصرف شدند (01/0-=t، 01/0<P). نتیجهگیری: برنامه آموزش خودمتمایزسازی توانمندی زوجها از طریق ایجاد تعادل بین عقل و احساسات و تمایز خویشتن از خانواده اصلی، بر کارکردهای فرآیند و محتوای خانواده تاثیر میگذارد. بنابراین از این روش روانی- آموزشی کارآمد میتوان برای بهبود فرآیند و محتوای خانواده زوج های متقاضی طلاق توافقی و پیشگیری از طلاق استفاده کرد.
واژههای کلیدی: خودمتمایزسازی، فرآیند خانواده، محتوای خانواده، طلاق توافقی
یاسر رضاپور میرصالح، منیره سقاچی فیروزآبادی، راضیه امینی،
دوره 20، شماره 79 - ( 7-1400 )
چکیده
هدف: این پژوهش با هدف مقایسه کیفی عوامل مؤثر بر رضایتزناشویی از نظر زنان مطلقه، قبل و بعد از فرآیند ازدواج و طلاق آنها انجام شد. روش: طرح پژوهش کیفی بود و از نظریه زمینهای برای بررسی زمینه دادهها استفاده شد. از بین زنان مراجعه کننده به دادگاه خانواده شهرستان میبد در سال 1398 که از همسر خود جدا شده بودند، به شیوه نمونهگیری هدفمند 12 نفر برای شرکت درپژوهش انتخاب شد. حجم نمونه براساس اشباع نظری دادههای مستخرج از مصاحبه عمیق نیمهساختار یافته انتخاب شد. یافتهها: نتایج نشان داد زنان مطلقه، قبل از ازدواج، یا تعاریف خاص و غیرواقعی نسبت به رضایت زناشویی داشتند و یا یک دید ایدهآلگرایانه و سطحینگر به زندگی زناشویی با کمترین حد وجود مشکلات داشتند، درصورتی که بعد از طلاق به ملاکهای عینی و مشخصی برای دست یابی به رضایت زناشویی معتقد شده بودند. عوامل مؤثر بر رضایت زناشویی از نظر زنان شرکتکننده در پژوهش قبل از ازدواجشان در قالب مفاهیمی مانند آرمانگرایی، سطحینگری، تفاهمنگرشی، عدم نگرش خاص طبقهبندی شد و این عوامل پس از طلاق در قالب مفاهیمی چون کنترل رفتار و هیجانات، تناسب شخصی وخانوادگی، تفکرگرایی-عقل مداری، مدیریت روابط و مسئولیت پذیری طقه بندی شد. با این وجود، زنان مطلقه قبل از ازدواج به ملاکهای منطقی هم معتقد بودند و که ملاکها همچنان بعد از طلاق نیز حفظ شده بود. نتیجهگیری: بر اساس نتایج میتوان گفت تغییر نگرشهای سطحی، غیرواقعی و ایدهآلگرایانه نسبت به رضایتزناشویی و گرایش به سمت پذیرش واقعیتهای رابطه زناشویی میتواند نقش موثری در پیشگیری از طلاق داشته باشد.
رباب بشارت قراملکی، امیر پناه علی، میر داوود حسینی نسب،
دوره 20، شماره 80 - ( 12-1400 )
چکیده
مقدمه و اهداف: طلاق عاطفی یا طلاق خاموش، خطرناکترین نوع طلاق است. این مطالعه با هدف بررسی مقایسه اثربخشی زوج درمانی مبتنی بر واقعیت درمانی و بخشایش درمانی به شیوه گروهی بر سازگاری زناشویی، تمایز یافتگی عاطفی و صمیمیت زوجین دارای طلاق عاطفی انجام گردیده است.
مواد و روش ها: طرح تحقیق مطالعه حاضر، نیمه آزمایشی بوده و نوع طرح، پیش آزمون - پس آزمون چند گروهی است. جامعه آماری، کلیه زوجین متاهل مراجعه کننده برای مشاوره به مراکز آرامش اندیشه تبریز و علامه امینی است. نمونه گیری به روش هدفمند بر اساس ملاک های ورود و خروج(سال ازدواج، سن، تحصیلات و برخورداری از طلاق عاطفی)، صورت گرفت، بدین ترتیب از بین مراجعه کنندگان، 42 نفر(21زوج)، به صورت تصادفی در سه گروه واقعیت درمانی(8 جلسه)، بخشایش درمانی(8 جلسه) و گروه کنترل انتخاب و قرار گرفتند. برای تجزیه و تحلیل نتایج از تحلیل کوواریانس چند متغیره و برای بررسی نمرات در مرحله پیگیری از آزمون اندازه های مکرر استفاده شد.
یافته ها: یافته ها حاکی از این بود که با وجود تاثیر مطلوب هر دو روش درمانی، روش واقعیت درمانی نسبت به بخشایش درمانی، تاثیر معنی دار و بیشتری بر متغیر سازگاری داشته است. همچنین هیچ کدام از روش های درمانی فوق، تاثیر معنی داری بر متغیر تمایز یافتگی ندارند و تنها روش واقعیت درمانی تاثیر معنی داری بر متغیر صمیمت زوجین داشته است.
نتیجه گیری: آموزش اصول واقعیت درمانی، آگاهی دادن به همسران در مورد شدت نیازهای آنان و ایجاد حس مسئولیت در افراد برای ارضای نیازهای خود می تواند نقش مهمی در ایجاد و بهبود روابط صمیمانه و سازگاری زوجین داشته باشد.
علی اکبر گودینی، محسن رسولی، فرشاد محسن زاده،
دوره 20، شماره 80 - ( 12-1400 )
چکیده
هدف: پرخاشگری نوجوانان مایهی آشفتگی چشمگیر زندگی فردی و میان فردی میشود و در صورت عدم کنترل، موجب تغییر سرنوشت آنان میگردد. هدف از انجام این پژوهش مقایسه میزان تأثیر درمان فراشناخت و رفتاردرمانی دیالکتیکی بر کاهش پرخاشگری فرزندان نوجوان پسر طلاق بود. روش: طرح پژوهش حاضر، نیمهآزمایشی از نوع گروه گواه نامعادل با پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری اجرا شد. نمونه پژوهش شامل 36 نفر از دانش آموزان پسر فرزند طلاق بود که با روش نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه پرخاشگری (باس و پری، 1992) بود. دادههای پژوهش با استفاده از آزمون تحلیل کواریانس تک متغیره (ANCOVA) و تحلیل کواریانس چند متغیره (MANCOVA) تحلیل شدند. یافتهها: نتایج تحلیل کوواریانس در نوجوانان تحت مداخلههای رفتار درمانی دیالکتیک(05/0p<) و فراشناخت درمانی (01/0>P) را نشان داد. هر دو گروه، پرخاشگری کمتری از نوجوانان گروه کنترل نشان دادند و تفاوت معنی داری بین تأثیر این دو نوع مداخله در کاهش پرخاشگری مشاهده نشد. نتیجهگیری: بر اساس نتایج پژوهش و پیگیری دو ماهه میتوان گفت که رفتاردرمانی دیالکتیک از طریق آموزش مؤلفهی تنظیم هیجانی و فراشناخت درمانی، به شیوهی تغییر شناختهای منفی و غیرمنطقی موجب کاهش پرخاشگری در بین فرزندان طلاق گردید.
ناهید اصل، فریده دوکانه ای فرد، پانته آ جهانگیر،
دوره 20، شماره 80 - ( 12-1400 )
چکیده
هدف: هدف پژوهش حاضر ارائه مدلی برای پیشبینی طلاقعاطفی براساس صفات شخصیت و خودکارآمدی شغلی با میانجیگری حمایتاجتماعی ادراکشده در زنان متأهل شاغل بود. روش: روش این پژوهش توصیفی از نوع همبستگی با رویکرد مدل معادلات ساختاری بود. از جامعه زنان متأهل شاغل در شهرداری تهران در سال 1399 با روش نمونهگیری تصادفی خوشهای 400 نفر انتخاب شدند. بهمنظور جمعآوریدادهها پرسشنامه طلاق عاطفی گاتمن، ویژگیهایشخصیتی، خودکارآمدی شغلی و پرسشنامه حمایتاجتماعی ادراکشده زیمت و همکاران مورداستفاده قرار گرفت. جهت آزمون فرضیههای تحقیق از معادلاتساختاری استفاده گردید. یافتهها: یافتهها نشان داد حمایتاجتماعی ادراکشده رابطه بین صفات برونگرایی و توافقپذیری با طلاق عاطفی را بهصورت منفی و معنادار(01/0>p) میانجیگری میکند. بهعلاوه حمایت اجتماعی ادراکشده رابطه بین خودکارآمدی شغلی و طلاقعاطفی را بهصورت منفی و معنادار میانجیگری میکند (01/0>p). نتیجهگیری: بر اساس نتایج میتوان گفت برای پیشگیری از طلاق یا طلاقعاطفی آموزشهای لازم به خانوادههای ارائه و برای خانوادههایی که دچار تعارضات زناشویی هستند با مداخلههای درمانی مناسب از طریق مراکز مشاوره به آنها کمک شود تا مشکلات خود حلوفصل نمایند.
سهیلا باستانی، مریم غلامزاده جفره، ----- منصور سودانی،
دوره 21، شماره 82 - ( 3-1401 )
چکیده
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی تجربه زیسته زنان و مردان مطلقه از سازگاری با طلاق انجام شد. روش: این مطالعه از نوع کیفی و با استفاده از روش پدیدار شناسی انجام شد. پژوهش با بهرهگیری از نمونه گیری هدفمند افرادمطلقه سازگار با طلاق در سال 99-98 شهر شیراز انجام شده است. در نهایت پس از انجام 22مصاحبه نیمهساختاریافته پژوهشگر به اشباع دادهها رسید. مصاحبهها با روش پدیدارشناسی تحلیل مضمون مورد بررسی قرار گرفتند. یافتهها: در این پژوهش 3 مضمون اصلی و 12 مضمون فرعی بدست آمد که مضامین اصلی عبارتند از: 1- خانواده منبع مؤثر دررسیدن به سازگاری،
2- تابآوری فردی3- تابآوری اجتماعی. مضمون خانواده منبع مؤثر دربرگیرندهی 2 مضمون فرعی حمایت عاطفی، پشتیبانی مادی (پذیرش، همدردی، تأمین مسکن و...)، مضمون تابآوری فردی شامل 5 مضمون فرعی سوگواری، پیوند با معنویت، پذیرش طلاق، حرکت به سوی تعالی، کنترل هیجانات (شکرگذاری، قبول شرایط فعلی زندگی، برنامهریزی برای آینده، رشد هیجانات مثبت و...) مضمون تابآوری اجتماعی شامل 2 مضمون فرعی رشد فردی، کسب درآمد و استقلال مالی (تقویت مهارتهای فردی، کسب درآمد و ثبات اقتصادی و....) نتیجهگیری نتایج به دست آمده از این پژوهش نشان دهنده ضرورت توجه همه جانبه به مسائل زنان و مردان مطلقه پس از جدایی و انجام اقداماتی مؤثر جهت توانمندسازی آنان در راه رسیدن به سازگاری با شرایط پس از جدایی بود.
رسول حشمتی، شیرین احمدی، شعله امانی،
دوره 21، شماره 84 - ( 10-1401 )
چکیده
هدف: امروزه با توجه به رشد روزافزون طلاق و پیامدهای آن در جامعه، بررسی آن در ابعاد مختلف حائز اهمیت است. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی مواجهه درمانی روایتی بر بهبود کیفیت زندگی و تنظیم هیجان زنان مطلقه انجام گرفت. روش پژوهش: این مطالعه یک پژوهش نیمهآزمایشی با پیشآزمون-پسآزمون و گروه کنترل بود. جامعه آماری مطالعه حاضر را کلیه زنان مطلقه کمیته امداد شهر زرینشهر تشکیل دادند. تعداد 30 نفر از این زنان تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی (ره) به روش نمونهگیری داوطلبانه انتخاب و بهطور تصادفی در دو گروه آزمایش (15 نفر) و کنترل (15 نفر) جایگزین شدند. برای جمعآوری دادهها در دو مرحله پیشآزمون و پسآزمون از پرسشنامه کیفیت زندگی گروهی از کارشناسان سازمان بهداشت جهانی (1996) و پرسشنامه نظمجویی هیجان گروس و همکاران (2003) استفاده شد. گروه آزمایش به مدت 7 جلسه و هر جلسه 90 دقیقه به صورت گروهی درمان مواجههدرمانیروایتی (NET) را دریافت کردند و گروه کنترل هیچ مداخلهای دریافت نکرد. دادههای جمعآوری شده با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس تک متغیره (آانکوا) و به وسیله نرمافزارSPSS23 مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفت. یافتهها: یافتهها نشان داد که بعد از کنترل اثرات پیشآزمون، تفاوت معناداری بین نمرات پسآزمون دو گروه در ابعاد سلامت جسمانی (965/369F=؛ 001/0>P)، سلامت روانی (457/75=F؛ 000/0>P)، سلامت اجتماعی (905/52=F؛ 003/0>P) و سلامت محیط (321/320=F؛ 001>P) و ابعاد ارزیابی مجددشناختی (901/260F=؛ 001/0>P) و فرونشانی (359/1=F؛ 005/0>P) وجود دارد. نتیجهگیری: نتایج این مطالعه نشان میدهد که مواجهه درمانی روایتی میتواند برنامه درمانی مناسبی برای بهبود کیفیت زندگی و مشکلات هیجانی زنان مطلقه باشد.
رقیه کیانی، آیت اله فتحی، سمیه تاجفر، ابراهیم نوری،
دوره 21، شماره 84 - ( 10-1401 )
چکیده
هدف: امروزه طلاق یکی از خطرات تهدیدکننده زندگی زناشویی است که به ویژه برای زنان میتواند معضلات اجتماعی و روحی فراوانی ایجاد کند و از این نظر باید به آن توجه ویژه داشت. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان سابیلیمنال بر افسردگی و تابآوری در زنان دادخواستدهنده طلاق با سرپرست خانوار معتاد انجام شد.روش: روش پژوهش نیمهآزمایشی از نوع پیشآزمون و پسآزمون همراه با گروه کنترل بود. جامعه آماری کلیه زنان دادخواستکننده طلاق با سرپرست خانوار معتاد در نیمه دوم سال 1399 بود که به شعبههای مختلف دادگاه خانواده شهر تهران مراجعه کرده بودند. از بین این جامعه آماری، تعداد 30 نفر که دارای شرایط ورود به پژوهش بودند با روش در دسترس انتخاب شدند و بصورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند (هر گروه 15 نفر). هر دو گروه در مراحل پیشآزمون و پسآزمون دو بار فرم تجدیدنظر شده پرسشنامه افسردگی بک (1991) و پرسشنامه تابآوری کانر و دیویدسون (2003) را تکمیل کردند، گروه آزمایش رویه درمانی را دریافت کرد ولی گروه کنترل هیچ رویه درمانی را دریافت نکرد. برای تجزیه و تحلیل دادههای پژوهش از شاخصهای آمار توصیفی و تحلیل کوواریانس با استفاده از نرمافزار SPSS-20 استفاده شد. یافتهها: نتایج نشان داد که رویکرد سابلیمینال موجب کاهش معنادار نمرات افسردگی (01/0< P، 63/0= Ƞ2) و افزایش معنادار نمرات تابآوری (01/0< P، 68/0= Ƞ2) در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل شده است. نتیجهگیری: با توجه به نتایج میتوان گفت که رویکرد سابلیمینال میتواند میزان افسردگی زنان دادخواستدهنده طلاق با سرپرست خانوار معتاد را کاهش دهد و میزان تابآوری آنها را افزایش دهد. بنابراین از این رویکرد میتوان به عنوان یک روش مداخلهای مناسب در مراکز روانشناختی و مشاوره برای درمان افسردگی و افزایش تابآوری بهره برد.
حامد قاسمی ارگنه، عذرا اعتمادی، مریم فاتحی زاده،
دوره 21، شماره 84 - ( 10-1401 )
چکیده
هدف: هر یک از والدین نقش حیاتی در زندگی فرزندان ایفا میکنند و انتقال بین نسلی طلاق نشان میدهد، فرزندانی که طلاق والدین خود را تجربه میکنند بیشتر در معرض آسیبهای زناشویی هستند. هدف پژوهش حاضر طراحی و اعتبار یابی الگوی آموزشی پیشگیری از انتقال بین نسلی طلاق و بررسی اثر بخشی آن بر دلزدگی و انتظارات زناشویی بود. روش: پژوهش حاضر با روش تحقیق آمیخته از نوع اکتشافی انجام شد. در بخش کیفی پژوهش از روش نظریه داده بنیاد کلاسیک و در روش کمی از روش شبه آزمایشی گروه آزمایش _ گروه کنترل با طرح پیش آزمون _ پس آزمون و پیگیری استفاده گردید. مشارکت کنندگان پژوهش در بخش کیفی شامل مصاحبه با 26 نفر از زوجین با خانواده اصلی تک سرپرست ناشی از طلاق بودند که به صورت هدفمند تا اشباع دادهها انتخاب شدند و نمونه پژوهش در بخش کمی 32 نفر از زوجین با خانواده اصلی تک سرپرست ناشی از طلاق بودند که با روش در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی به دوگروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. بخش کیفی پژوهش با مصاحبه نیمه ساختار یافته انجام شد و ابزار پژوهش در بخش کمی شامل پرسشنامههای انتظارات زناشویی امیدوار و دلزدگی زناشویی پاینز بودند. به منظور تجزیه و تحلیل دادهها از تحلیل واریانس اندازهگیری مکرر استفاده شد. یافتهها: از مجموع یافتههای بخش کیفی پنج مقوله اصلی که بیانگر آسیبهای زناشویی فرزندان تک سرپرست ناشی از طلاق بودند استخراج و بر مبنی آنها و نظر متخصصان الگوی آموزشی پیشگیری از انتقال بین نسلی طلاق در فرزندان تک سرپرست ناشی از طلاق طراحی شد. تحلیل دادهها نیز نشان دهنده اثر بخشی الگوی آموزشی پیشگیری از انتقال بین نسلی طلاق بر دلزدگی و انتظارات زناشویی بود (01/0 p<). نتیجهگیری بر اساس نتیجه پژوهش حاضر، میتوان از الگوی آموزشی ارائه شده در راستای پیشگیری از انتقال بین نسلی طلاق، و تداوم زندگی زناشویی فرزندان طلاق استفاده کرد.
سمیه محمدی تیله نویی، محمدعلی رحمانی، شهره قربان شیرودی،
دوره 22، شماره 85 - ( 1-1402 )
چکیده
هدف: زوجین متقاضی طلاق دارای مشکلات فراوانی در روابط زناشویی خود هستند و یکی از روشهای مؤثر در بهبود ویژگیهای مرتبط با زندگی زناشویی، روش آموزش با رویکرد تلفیقی است. پژوهش حاضر بهمنظور تعیین تاثیر روج درمانی تلفیقی مبتنی بر پذیرش و تعهد و طرحواره درمانی بر ارزش ها و پذیرش روانشناختی در زوجین متقاضی طلاق انجام شد. روش: روش پژوهش شبه آزمایشی با طرح پیشآزمون- پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل کلیه زوجین متقاضی طلاق ارجاع شده از دادگستری شهرستان بهشهر به مراکز مشاوره طرف قرارداد طرح کاهش طلاق در 6 ماهه دوم سال 1398 بود. در این کارآزمایی بالینی 32 نفر (16 زوج متقاضی طلاق) با روش نمونهگیری در دسترس انتخاب و بهصورت تصادفی در دو گروه 16 نفره آزمایش و گواه قرار گرفتند. مداخله زوجدرمانی تلفیقی مبتنی بر پذیرش و تعهد و طرحواره درمانی (لیو و مککی، 2012) در 14 جلسه 90 دقیقهای بهصورت گروهی برای گروه آزمایش اجرا شد. ابزارهای پژوهش، شامل پرسشنامه پذیرش و عمل (بوند و همکاران، 2011) و پرسشنامه ارزشهای شخصی (شوارتز، 2002) بود. تحلیل دادهها با روش تحلیل کوواریانس چندمتغیری انجام شد. یافتهها: نتایج نشان داد زوجدرمانی تلفیقی مبتنی بر پذیرش و تعهد و طرحواره درمانی بهطور معناداری منجر به بهبود پذیرش و عمل و ارزشها در زوجین متقاضی طلاق در مرحله پسآزمون شده است (05/0<P). نتیجهگیری: نتایج پژوهش بیانگر مؤثر بودن زوج درمانی تلفیقی مبتنی بر پذیرش و تعهد و طرحواره درمانی بر ارزشها و پذیرش روانشناختی در زوجین متقاضی طلاق بوده است.
رویا حیدری، منصور سودانی، غلامرضا رجبی، دکتر رضا خجسته مهر،
دوره 22، شماره 87 - ( 7-1402 )
چکیده
هدف: هدف پژوهش حاضر بررسی تجربه انتخاب همسر در فرزندان طلاق بود. روش: پژوهش حاضر کیفی از نوع پدیدارشناسی بود. شرکتکنندگان پژوهش حاضر شامل 6 زن و 4 مرد در آستانه ازدواج و دارای تجربه طلاق والدین شهر کرمانشاه در سال 1401 بود. شرکت کنندهها به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و نمونهگیری تا زمان رسیدن به اشباع دادهها ادامه یافت. به منظور تجزیه و تحلیل دادهها ابتدا دادهها ثبت و کدگذاری شد و سپس با استفاده از روش تحلیل مضمون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافتهها: نتایج پژوهش شامل 6 مضمون اصلی و 19 مضمون فرعی از تجارب زیسته مشارکتکنندگان بود که مضمونهای فرعی شامل نگرش منفی اجتماعی، مشکلات تمایز نایافتگی از خانواده، مشکلات روانشناختی، مشکلات ارتباطی با همسر و خانواده همسر، احساس ارزشمندی به عنوان فردی متفاوت از والدین، سازگاری و ساختن زندگی متفاوت از والدین بود. نتیجهگیری: نتایج پژوهش نشان داد که فرزندان طلاق در زمان تشکیل زندگی و ازدواج، تجارب منفی دارند که میتواند منجر به انتخاب اشتباه یا ناسازگاری و مشکلات سلامت روان در آنها شود اما از طرفی آنها تجارب مثبتی نیز دارند که باعث میشود از اشتباهات والدین درس گرفته و به دنبال آموزش و خدمات آموزشی و مشاوره برای بهبود رضایت زندگی زناشویی خود باشند و بتوانند زندگی بهتر از والدین خود داشته باشند.
سمیه پارسی راد، ابراهیم نعیمی، علی بهادری جهرمی، محسن ابراهیمی،
دوره 23، شماره 91 - ( 9-1403 )
چکیده
هدف: هدف این پژوهش بررسی تجارب مشاوران خانواده قوه قضائیه جهت شناسایی ویژگیهای اثربخش مشاوره خانواده در کاهش اختلافات خانوادگی و تحکیم خانواده بود.
روش: این پژوهش کیفی و از نوع پدیدارشناسی بود. شرکتکنندگان در پژوهش شامل 20 نفر (13 زن و 7 مرد) از مشاوران خانواده قوه قضائیه چند شهر ایران در سال 1400-1399 بود. شرکتکنندگان به شیوه نمونهگیری هدفمند و براساس ملاکهای ورود انتخاب شده و نمونهگیری تا رسیدن به اشباع ادامه یافت. بهمنظور تجزیهوتحلیل دادهها، در ابتدا دادهها ثبت و کدگذاری شده و سپس با استفاده از روش تحلیل پدیدارشناسی تفسیری ونمنن مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفتند.
یافتهها: یافتههای پژوهش شامل 6 مضمون اصلی و 33 مضمون فرعی از تجارب مشاوران بهعنوان ویژگیهای اثربخش درمانی بود. مضامین اصلی بهدست آمده شامل: اهداف پیگیریشده جهت کاهش اختلافات خانوادگی و تحکیم خانواده، ویژگیهای مشاور، اقدامات تسهیلگر و پیشبرنده مشاوره کناردادگاه، شکست مقاومت در مراجعین کناردادگاه، مداخلات دستیابی به تغییر در جهت کاهش اختلافات خانوادگی و تحکیم خانواده و ویژگیهای مکان مشاوره در جهت افزایش اثربخشی مشاورههای کناردادگاه بود.
نتیجهگیری: یافتههای پژوهش نشان داد مشاوران قوه قضائیهای که نسبت به سایر همکاران خویش در کار با مراجعین متقاضی طلاق، نرخ طلاق کمتری در پایان جلسات مشاوره داشته و در حل و فصل کردن مشکلات خانواده موفقیت بیشتری کسب میکنند، ویژگیهای شخصی و اصول حاکم بر جلسات آنها بهگونهای بوده که شرایطی ایمن و مطلوب برای این دسته از مراجعین فراهم میکند و مسیر را برای طرح مسائل، شنیدن آنها و در نهایت حل و فصل آنها هموار میکنند.
صالح صالحی، فهیمه فداکار دورانی،
دوره 23، شماره 92 - ( 12-1403 )
چکیده
هدف: بررسی تأثیر آموزش رویکرد هیجان مدار بر بهبود حساسیت بین فردی در زوجها در آستانه طلاق میباشد.
روش: روش تحقیق به صورت کمی و از نوع نیمه آزمایشی (طرح پیشآزمون-پسآزمون با گروه کنترل) بود. جامعه آماری تحقیق حاضر شامل زوجها در آستانه طلاق استان تهران منطقه 11 و 12 هستند که در دامنه سنی بین 25 تا 35 سال باشند و بصورت داوطلبانه و براساس ملاکهای ورود به پژوهش انتخاب شدهاند. تعداد نمونه پژوهش 20 نفر از زوجها در آستانه طلاق بودند که به روش نمونهگیری تصادفی از زوجهای در آستانه طلاق که برای انجام امور حقوقی به مراکز حقوقی و مراکز مشاوره شهر تهران مراجعه کرده بودند، انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات، پرسشنامه حساسیت بین فردی بود و برای آزمون فرضیههای تحقیق از تحلیل کواریانس چند متغیری با رعایت مفروضهها (همگنی ضرایب رگرسیون، خطی بودن رابطه بین متغیرها، توزیع نرمال ویژگی مورد بررسی، همگنی واریانسها) استفاده شد.
یافتهها: نتایج تحقیق حاکی از آن است که ابعاد حساسیت بین فردی (آگاهی بین فردی، نیاز به تأیید، اضطراب جدایی، کمرویی و عزتنفسه) در زوجهای در آستانه طلاق که آموزش رویکرد هیجان مدار دریافت کردند کمتر از زوجهایی است که این آموزش را دریافت نکردند.
نتیجهگیری: نتایج حاصل از این پژوهش بیانگر این است که برنامه آموزش رویکرد هیجان مدار تأثیر معناداری بر بهبود حساسیت بین فردی در زوجهایی در آستانه طلاق داشته و میتواند به عنوان برنامه آموزشی موثر مورد توجه روانشناسان و مشاوران باشد.
ندا مظلوم پور، محمدمسعود دیاریان، نیره آرین فر،
دوره 24، شماره 94 - ( 5-1404 )
چکیده
هدف: طلاق والدین بهعنوان یک رویداد پیچیده خانوادگی، تأثیرات عمیقی بر تحول دلبستگی دختران نوجوان دارد و بررسی تجارب زیسته آنها برای طراحی مداخلات حمایتی ضروری است. از اینرو هدف پژوهش حاضر بررسی تجارب زیسته دختران نوجوان در زمینه تحول دلبستگی در بستر طلاق والدین بود. روش: این پژوهش با رویکرد کیفی و روش پدیدارشناسی توصیفی انجام شد. نمونهگیری هدفمند از 28 دختر نوجوان 14 تا 16 ساله که در 5 سال گذشته طلاق والدین را تجربه کرده بودند، در شهر اصفهان انجام گرفت. دادهها از طریق مصاحبههای نیمهساختاریافته عمیق (بهطور متوسط 50 دقیقه) جمعآوری و با روش کلایزی تحلیل شدند. اعتبار تحلیل با استفاده از بازبینی توسط مشارکت کنندگان و بازبینی توسط همکار تأیید شد. یافتهها: تحلیل دادهها سه مضمون فراگیر را شناسایی کرد: 1) مرحله پیش از طلاق: گسست پایههای دلبستگی ایمن با تزلزل عاطفی و بیثباتی خانوادگی؛ 2) در تلاطم طلاق: پدیدآیی دلبستگی پاندولی با نوسان عاطفی و تعارض وفاداری؛ 3) دوران پس از طلاق: جستوجوی منابع جدید دلبستگی با گسست از منابع اولیه و گرایش به دلبستگیهای جبرانی. این مضامین نشاندهنده تأثیر عمیق طلاق بر روابط دلبستگی و هویت عاطفی نوجوانان بودند. نتیجهگیری: یافتهها حاکی از آن است که طلاق والدین، فرایندی چندمرحلهای و پویا در تحول دلبستگی دختران نوجوان ایجاد میکند که با چالشهای عاطفی، هویتی و اجتماعی همراه است. این مطالعه بر لزوم توسعه مداخلات روانشناختی هدفمند برای تقویت امنیت عاطفی و حمایت اجتماعی این گروه تأکید دارد و چارچوبی کیفی برای درک عمیقتر این تجارب و طراحی برنامههای بومی مشاوره و حمایت خانوادگی ارائه میدهد.