13 نتیجه برای فرزند
خالد اصلانی، زیبا زندی، عباس امان الهی،
دوره 14، شماره 55 - ( 7-1394 )
چکیده
، زیبا زندی ، عباس امان الهی چکیده تاریخ دریافت: 31/4/94 - تاریخ پذیرش: 10/7/94 هدف: هدف از انجام پژوهش حاضر آزمون مدل رابطهی سبکهای دلبستگی با سلامت عمومی و سازگاری عاطفی با میانجیگری نحوه ارزیابی فرزند از تعارضات والدین و مثلثسازی در دانشآموزان دبیرستانهای دخترانه شهر اهواز بود. روش: روش پژوهش توصیفی از نوع تحلیل مسیر بود. جامعهی آماری شامل کلیهی دانشآموزان شهر اهواز بودند. حجم نمونه شامل 213 نفر از دانش آموزان دبیرستانی بود که به روش نمونهگیری تصادفی چند مرحله انتخاب شدند. ابزارهای استفاده شده در این پژوهش پرسشنامه دلبستگی کولینز و رید (RAAS)، پرسشنامه سلامت عمومی (GHQ)، پرسشنامه ادراک کودک از تعارض والدین (CPIC) و پرسشنامه سازگاری (AISS) بودند. یافتهها: نتایج تحلیل مسیر نشان داد که مدل فرضی از برازندگی مناسبی برخوردار نبود. مدل نهایی با کواریته کردن نحوه ارزیابی فرزند از تعارض والدین و خطای مثلثسازی از برازش خوبی نسبت به دادههای جامعه برخوردار بود. نتایج ضرایب میسر مستقیم نشان داد که بین سبکهای دلبستگی اجتنابی و اضطرابی به سلامت عمومی، سازگاری عاطفی، مثلثسازی و نحوه ارزیابی فرزند از تعارض والدین رابطه معنیدار، نحوه ارزیابی فرزند از تعارض والدین به سلامت عمومی و مثلثسازی به سازگاری عاطفی معنیدار است. ضرایب غیرمستقیم با آزمون پریچر و هیز نشان داد که رابطه بین دلبستگی اضطرابی و اجتنابی به سلامت عمومی با میانجیگری مثلثسازی و نحوه ارزیابی فرزند از تعارض والدین معنیدار و رابطه بین دلبستگی اجتنابی و اضطرابی به سازگاری عاطفی با میانجیگری نحوه ارزیابی فرزند از تعارض والدین معنیدار است. نتیجهگیری: در فرایند رشد فرزندان، روابط متعارض والدین و مثلثسازی میتوانند سلامت عمومی و سازگاری عاطفی را به صورت منفی تحت تأثیر قرار دهد. .
خانم لیلا جوانی، دکتر آسیه شریعتمدار، دکتر نورعلی فرخی،
دوره 14، شماره 56 - ( 10-1394 )
چکیده
هدف پژوهش حاضر بررسی رابطهی تعارض والد- فرزند و خودپندارهی تحصیلی دانشآموزان با رضایت از زندگی آنها بود. روش پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعهی پژوهش کلیهی دانشآموزان مقطع راهنمایی شهرستان نمین بودند که از میان آنها 293 نفر با روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش، مقیاس رضایت از زندگی (SWLS)، پرسشنامه خودپندارهی مربوط به مدرسه یییسنچن و پرسشنامه تعارض با والدین (CP) اشتراوس بود. برای تحلیل یافتهها از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندگانه استفاده شد. نتایج نشان داد: بین خودپندارهی تحصیلی با رضایت از زندگی رابطهی مثبت معنادار (p<0.01)، و بین تعارض مادر با رضایت از زندگی (p<0.01) و تعارض فرزند با رضایت از زندگی (p<0.05)، رابطه منفی معنادار وجود دارد. تجزیهوتحلیل رگرسیون چندگانه نشانداد که متغیر خودپنداره تحصیلی و مؤلفهی پرخاشگری کلامی مادران قادر به پیشبینی رضایت از زندگی دانشآموزان خواهند بود(p<0.01). میتوان نتیجه گرفت: تلاش برای شکلگیری خودپندارهی تحصیلی مثبت و کاهش تعارض والد– فرزند در بین نوجوانان، نقش مهمی در ارتقاء رضایت از زندگی آنان خواهد داشت.
دکتر سمیه کاظمیان، نیره آزادی نقـش،
دوره 14، شماره 56 - ( 10-1394 )
چکیده
چکیده هدف: این مطالعه با هدف مقایسه کیفی روابط بین زوجین از نگاه مادران دارای فرزند معلول و مادران دارای فرزند سالم انجام شد. روش: به منظور انجام این مطالعه کیفی 12 نفر از مادران دارای فرزند عقب مانده ذهنی مرکز توانبخشی روزانه آهنگ و 12 نفر از مادران دارای فرزند سالم مراجعه کننده به سراهای محله نبی اکرم (ص) و چهارصد دستگاه به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. سؤالات کلی و باز در محور کیفیت ارتباط زوجین از طریق مصاحبه عمیق مطرح شد. اطلاعات حاصل از مصاحبه ها پس از پیاده سازی ، به روش تحلیل محتوا و با بهره گیری ازمدل استراوس و کوربین تجزیه و تحلیل و کدگذاری شد. یافته ها: یافته ها نشان داد که زوجین دارای فرزند سالم نسبت به زوجین دارای فرزند عقب مانده ذهنی از کیفیت ارتباط بهتری برخوردار بودند. به لحاظ نحوه توجه کردن به خود و بهره گیری از مهارتهای حرف زدن ، نحوه توجه به شریک زندگی و استفاده از سبک های ارتباطی سالم و صریح ، زوجهای دارای فرزند سالم وضعیت مطلوب تری کسب کردند اما به لحاظ روش های برخورد با مشکل بین دو گروه مورد مطالعه ، تفاوت بارزی مشاهده نشد. نتیجه گیری: روابط بین زوجین یکی از ابعاد بسیار مهم نظام خانواده است که در خانواده های دارای فرزند معلول ، نقش به سزایی در سازگاری یافتن اعضای خانواده با عضو مبتلا دارد. از این رو لازم است که در زمینه ارتباط زوجین در اینگونه خانواده ها پژوهش های بیشتری به عمل آید و از سوی دیگر از آنجا که مادران رابطه تنگاتنگ تری با فرزند معلول دارند و آسیب های بیشتری را به لحاظ روحی و روانی متحمل می شوند ، لذا لازم است از آموزشها و حمایت های عاطفی و روحی و روانی لازم برخوردار شوند
دکتر یاسر رضاپور میرصالح،
دوره 15، شماره 57 - ( 7-1395 )
چکیده
پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش آسیب ثانویه به عنوان یک عامل میانجی در ارتباط بین سبک های دلبستگی و تعارض پدر-فرزند در نمونه ای از فرزندان جانبازان انجام شد. مطالعه حاضر یک پژوهش همبستگی بود که با استفاده از تحلیل معادلات ساختاری صورت گرفت. جامعه پژوهش حاضر شامل فرزندان جانبازان شهرهای یزد، اصفهان، نجفآباد و یاسوج بود که در مدارس شاهد و ایثارگر این شهرها مشغول به تحصیل بودند. با روش نمونهگیری خوشهای 607 نفر از این جامعه انتخاب شدند. برای گردآوری دادهها از مقیاس استرس آسیب ثانویه، مقیاس دلبستگی بزرگسالان و مقیاس تعارض با والدین استفاده شد و درنهایت داده های جمع آوری شده با استفاده از تحلیل همبستگی پیرسون و تحلیل معادلات ساختاری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج تحلیل داده ها نشان داد که سبک های دلبستگی ناایمن اجتنابی و ناایمن دوسوگرا از طریق آسیب ثانویه با پرخاشگری کلامی و فیزیکی پدر-فرزند ارتباط معنی دار دارد. سبک دلبستگی ایمن هیچ ارتباط مستقیم و غیرمستقیمی با آسیب ثانویه و ابعاد تعارض پدر-فرزند نداشت. اما سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی با پرخاشگری کلامی و استدلال در تعارض پدر-فرزند ارتباط معنی دار مستقیم داشت. در نهایت، شاخص های برازش نشان داد که مدل ارائه شده در پژوهش حاضر با انجام اصلاحات جزئی مورد تأیید قرار گرفت. بر اساس یافته های بدست آمده می توان نتیجه گرفت که آسیب ثانویه به عنوان یک عامل میانجی در ارتباط بین سیک های دلبستگی ناایمن و تعارض والد-فرزند نقش معنی داری ایفا می کند و بنابراین احتمالاً می توان با آموزش های مبتنی بر دلبستگی از انتقال آسیب ثانویه در فرزندان و درنتیجه از تعارض پدر-فرزند در فرزندان جانبازان پیشگیری کرد.
آقای مهرداد حاجی حسنی، دکتر کیومرث فرح بخش، دکتر محمد رضا فلسفی نژاد، دکتر سید محمد کلانتر کوشه،
دوره 15، شماره 58 - ( 4-1395 )
چکیده
پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر طلاق والدین بر توانمندی روانشناختی پسران انجام شد. پژوهش حاضر مبنایی کیفی دارد. جامعه پژوهش شامل پسران طلاق ساکن شهرستان شهریار بود و جهت انتخاب نمونه از روش نمونه گیری هدفمند استفاد شد. از طریق مصاحبه نیمه عمیق تعداد 13 پسر از خانواده طلاق در دامنه سنی 12 تا 17 سال که تا زمان مصاحبه بین 1 تا 5 سال طلاق والدین را تجربه و تحت حضانت مادر بودند، مورد بررسی قرار گرفتند. جهت تحلیل یافته ها از از روش تقلیل گرایی و تفسیری مارشال و راسمن استفاده شد. روش تقلیل گرایی و تفسیر شامل مرتب سازی داده ها در طبقات متمایز و کدبندی آنها می باشد. با تجزیه و تحلیل داده ها، مولفه های توانمندی روانشناختی در پنج مقوله شایستگی، معناداری، خود پنداره، تعلق و اعتماد کدگذاری شدند. با توجه به تحلیل مصاحبه با نوجوانان طلاق، عوامل خشونت بین والدین قبل از طلاق، وخیم تر شدن شرایط اقتصادی بعد از طلاق، کیفیت ارتباط با والدین بعد از طلاق، تغییر در ارتباط با شبکه های اجتماعی گسترده تر بعد از طلاق و ادراک فرزندان از نوع پاسخ دهی والدین در مورد طلاق با تاثیرات ادراک شده طلاق والدین در ارتباط بودند. می توان گفت که تاثیرات طلاق والدین و فرایندهای وابسته به آن به طور یکسانی توسط همه نوجوانان ادراک نمی شود. چنانچه نوجوانان درگیر تعارض ها و خشونت والدین باشند، حمایت محدودی از شبکه های اجتماعی دریافت کنند و کیفیت ارتباط بین نوجوانان و والدین بعد از طلاق در سطح پایینی باشد و نوجوانان درک مبهمی از طلاق و شرایط بعد از آن داشته باشند در این صورت تاثیرات منفی طلاق گسترده تر خواهد بود.
ستاره شجاعی، مهدی ایمانی، محمدمهدی تیموری، مریم شاهین،
دوره 15، شماره 60 - ( 10-1395 )
چکیده
چکیده
هدف: پژوهش حاضر با هدف مقایسه سبک فرزندپروری والدین کودکان با و بدون اختلال طیف اتیسم انجام شد. روش: روش پژوهش از نوع علی-مقایسهای بود. جامعه آماری پژوهش شامل همه والدین کودکان با و بدون اختلال طیف اتیسم شهر شیراز بودند که از بین آنها نمونهای به حجم 99 نفر (49 نفر از آنها والدین کودکان با اختلال طیف اتیسم و 50 نفر از آنها والدین کودکان بدون اختلال طیف اتیسم) انتخاب شدند. والدین کودکان با اختلال طیف اتیسم با روش نمونهگیری در دسترس و والدین کودکان بدون اختلال طیف اتیسم با روش نمونهگیری تصادفی چندمرحلهای انتخاب شدند. از پرسشنامه سبک فرزندپروری والدین رابینسون، ماندلکو، السن و هارت (1995) برای سنجش سبک فرزندپروری والدین استفاده شد. دادهها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس چندمتغیره تحلیل شد. یافتهها: نتایج نشان داد که سبک فرزندپروری استبدادی والدین کودکان با اختلال طیف اتیسم نسبت به والدین کودکان بدون اختلال طیف اتیسم و سبک فرزندپروری اقتداری والدین کودکان بدون اختلال طیف اتیسم نسبت به والدین کودکان با اختلال طیف اتیسم بهطور معنیداری بالاتر است (001/0(P< و بین سبک فرزندپروری سهلگیرانه والدین کودکان با و بدون اختلال طیف اتیسم تفاوت معنیداری وجود ندارد(05/0<p). نتیجهگیری: با توجه به یافتههای بهدستآمده طراحی و اجرای برنامههای آموزش سبکهای فرزندپروری برای والدین کودکان با اختلال طیف اتیسم بسیار ضروری است.
مریم کریمی، نسرین فاطمی،
دوره 17، شماره 68 - ( 10-1397 )
چکیده
پژوهش حاضر باهدف بررسی رابطه کیفیت تعامل والد- فرزندی و تفکر انتقادی با مولفه های سلامت روان در بین دختران نوجوان انجام شد. به این منظور تعداد 319 نفر از نوجوانان دختر دوره دوم دبیرستان شهر یزد به شیوه تصادفی خوشهای چندمرحلهای جهت شرکت در پژوهش انتخاب شدند. ابزارهای بهکاررفته در پژوهش شامل پرسشنامه رابطه والد فرزندی (PCRS) ، پرسشنامه گرایش به تفکر انتقادی ریکتس(2003) و پرسشنامه استاندارد سلامت عمومی کلدبرگ (GHQ-28) بود. بهمنظور تحلیل دادههای پژوهش از روش همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد که بین کیفیت تعامل والد-فرزند با سلامت روان و گرایش های تفکر انتقادی نوجوانان دختر رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. همچنین بین گرایش به تفکر انتقادی و سلامت روان رابطه مثبت و معنی دار وجود دارد. نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که کیفیت ارتباط با پدر بهطور معناداری پیش بینی کننده سلامت روان و گرایش به تفکر انتقادی در نوجوانان دختر می باشد.
کوثر دهدست، معصومه اسمعیلی،
دوره 19، شماره 75 - ( 9-1399 )
چکیده
اهداف: تخلق به اخلاقیات یعنی پایداری دائمی به صفات اخلاقی نیکو به صورت "منش" در انسان کاری است که در آموزش صرف اخلاق نمیتوان به آن دست یافت. بنابراین دستیابی به تعریفی از تربیت اخلاق محور و مبانی و اصول مترتب بر آن به منظور کاربرد در عرصه فرزندپروری هدف این پژوهش است. روش: بدین منظور با رویکرد تحقیق هرمنوتیک در مرحله اول به بررسی مبانی و اصول تربیت اخلاق محور مبتنی بر آرای علامه طباطبایی پرداخته شد و در گام بعدی ملاحظات کاربردی آن در فرایند فرزندپروری اخلاق محور تبیین گشت. یافتهها: یافتهها نشان داد مبانی تربیت اخلاق محور در 5 محور ایجابی شامل "ثبات اخلاقی" (با دو اصل ملکه ساختن صفات خُلقی و ایجاد نگرش توحیدی)، "سرایت فعلی" (با اصل اعتدال)، "عالمیت" (با دو اصل علم تعقلی و علم توحیدی)، "عاملیت" (با دو اصل اراده و حقانیت) و "انگیزش" (با سه اصل برانگیختگی انسانی، توحیدی و حُبی) و 2 محور زمینه ای شامل "وراثت اخلاق" (با دو اصل اصلاح زمینههای وراثتی و رعایت تفاوتهای استعدادی) و "سرایت محیطی اخلاق" (با دو اصل اصلاح بستر محیطی و رعایت الگوی تربیتی) قابل تبیین هستند که مبتنی بر آن میتوان در فرایند فرزند پروری با محوریت تربیت منش بهکار بسته شود. نتیجهگیری: فرزندپروری اخلاق محور رویکردی نوین در عرصه آموزش والدین است که در آن از طریق تمرکز بر رشد مولفههای شناخت، عاطفه و اراده اخلاقی در کودکان، زمینه تحقق اهداف تربیتی انسانهایی با منش اخلاقی را فراهم میکند.
خدیجه شیرالی نیا، شکوفه رمضانی، منصور سودانی،
دوره 19، شماره 76 - ( 12-1399 )
چکیده
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر فرزندپروری ذهنآگاهانه بر سلامت روان و کفایت فرزندپروری مادران کودکان با نیازهای ویژه انجام گردید. روش: پژوهش مورد مطالعه از نوع شبهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش را کلیه مادران کودکان با نیازهای ویژه شهرستان دزفول که در سال تحصیلی 1395-1396 در مدارس استثنایی این شهر در حال تحصیل بودند، تشکیل دادند که با روش نمونه گیری در دسترس 49 نفر انتخاب و بهصورت تصادفی در دو گروه (۲۵ نفر گروه آزمایشی و ۲۴ نفر گروه گواه) جایگزین شدند. برای هر دو گروه پیشآزمون اجرا شد. گروه آزمایش به مدت مداخله آموزشی در 8 جلسه ۹۰ دقیقهای تحت آموزش فرزندپروری ذهنآگاهانه قرارگرفتند. اما گروه گواه مداخلهای دریافت نکرد. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه علائم روانپزشکی (SCL-90-R) و پرسشنامه احساس کفایت فرزندپروری (PSOC) بود. برای تجزیه و تحلیل دادهها از تحلیل کووارانس استفاده شد. یافتهها: نتایج بیانگر آموزش فرزندپروری ذهنآگاهانه بر سلامت روان و کفایت فرزندپروری مادران کودکان با نیازهای ویژه بود (05/0>P). نتیجهگیری: آموزش فرزندپروری ذهنآگاهانه میتواند در بهبود سلامت روانی خانوادههای کودکان دارای نیازهای ویژه نتایج مفیدی را به دنبال داشته باشد.
براتعلی برابادی، حسین احمد برابادی، احمد حیدرنیا،
دوره 20، شماره 80 - ( 12-1400 )
چکیده
هدف: هدف پژوهش تعیین اثربخشی آموزش فرزندپروری مبتنی بر پذیرش و تعهد برسبکهای فرزندپروری مادران کودکان کمتوانذهنی بود. روش: روش پژوهش شبهآزمایشی با طرح دو گروهی ناهمسان با پیشآزمون –پسآزمون بود. جامعه آماری کلیه مادران دارای فرزند کمتوانذهنیِ محصل (سال تحصیلی 98 -1397) در مقطع ابتدایی شهر بجنورد بود. با نمونهگیری در دسترس 24 نفر انتخاب و به طور غیرتصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل (12 نفره) گمارده شدند. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامه سبکهای فرزندپروری بامریند استفاده شد. برای گروه آزمایش برنامهی آموزشِ فرزندپروری مبتنی بر پذیرش و تعهد به صورت هفتگی در 8 جلسهی90 دقیقهای اجرا و دادهها با استفاده از تحلیل کوواریانس چندمتغیره و تکمتغیره مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفت. یافتهها: یافتهها نشان داد که آموزش فرزندپروری مبتنی بر پذیرش و تعهد منجر به افزایش سبک فرزندپروری مقتدرانه و کاهش سبک فرزندپروری سهلگیرانه شده (p≤0/01) و بر سبک فرزندپروری مستبدانه مادران گروه آزمایش تأثیر معنیداری نداشته است (p≥0/05). نتیجهگیری: برنامهی آموزشِ فرزندپروری مبتنی بر پذیرش و تعهد میتواند باعث بهبود سبکهای فرزند پروری مادران کودکان کمتوان ذهنی شود.
منیره نسیمی، فروغ جعفری، شکوه نوابی نژاد،
دوره 21، شماره 83 - ( 7-1401 )
چکیده
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش میانجی گری مهرورزی به خود در والدین با رابطه بین شیوه های فرزندپروری والدین و شادکامی فرزندان دوره اول متوسطه شهر تهران در سال تحصیلی 98-1397 انجام شده است. روش : روش انجام پژوهش از نوع توصیفی – همبستگی بود. جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان دوره متوسطه اول شهر تهران به همراه والد مادران آنها بود. . به منظور انجام پژوهش، 384 دانش آموز به همراه والد مادر آنها به روش خوشه ای مرحله ای انتخاب شدند و با استفاده از 3 پرسشنامه های شادکامی آکسفورد، سبک فرزندپروری بامریند و مهرورزی به خود نف، مورد اندازه گیری قرار گرفتند. داده های جمع آوری شده با استفاده از روش تحلیل مسیر و نرم افزار لیزرل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافته ها :بررسی نتایج نشان داد که نقش میانجی سبک های فرزندپروری در رابطه بین مهرورزی به خود و شادکامی فرزندان تایید نشد (05/0<p) اما تاثیر مستقیم سه متغیر مهرورزی به خود، سبک فرزندپروری استبدادی و سبک فرزندپروری قاطع مورد تایید قرار گرفت (05/0>p). جهت تاثیر سبک استبدادی بر شادکامی منفی بود و جهت تاثیر مهرورزی به خود و سبک قاطع بر شادکامی مثبت بود. متغیرهای یادشده 49 درصد از واریانس نمرات در متغیر شادکامی را پیش بینی می کنند. نتیجه گیری:وجود ویژگی مهرورزی به خود در والدین و استفاده از سبک فرزندپروری مقتدرانه می تواند موجب شکل گیری رفتارهای مثبت در والدین شود به نحوی که شرایط زندگی خانوادگی برای فرزندان را مطلوب سازد و شادکامی در فرزندان را افزایش دهد
حامد قاسمی ارگنه، عذرا اعتمادی، مریم فاتحی زاده،
دوره 21، شماره 84 - ( 10-1401 )
چکیده
هدف: هر یک از والدین نقش حیاتی در زندگی فرزندان ایفا میکنند و انتقال بین نسلی طلاق نشان میدهد، فرزندانی که طلاق والدین خود را تجربه میکنند بیشتر در معرض آسیبهای زناشویی هستند. هدف پژوهش حاضر طراحی و اعتبار یابی الگوی آموزشی پیشگیری از انتقال بین نسلی طلاق و بررسی اثر بخشی آن بر دلزدگی و انتظارات زناشویی بود. روش: پژوهش حاضر با روش تحقیق آمیخته از نوع اکتشافی انجام شد. در بخش کیفی پژوهش از روش نظریه داده بنیاد کلاسیک و در روش کمی از روش شبه آزمایشی گروه آزمایش _ گروه کنترل با طرح پیش آزمون _ پس آزمون و پیگیری استفاده گردید. مشارکت کنندگان پژوهش در بخش کیفی شامل مصاحبه با 26 نفر از زوجین با خانواده اصلی تک سرپرست ناشی از طلاق بودند که به صورت هدفمند تا اشباع دادهها انتخاب شدند و نمونه پژوهش در بخش کمی 32 نفر از زوجین با خانواده اصلی تک سرپرست ناشی از طلاق بودند که با روش در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی به دوگروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. بخش کیفی پژوهش با مصاحبه نیمه ساختار یافته انجام شد و ابزار پژوهش در بخش کمی شامل پرسشنامههای انتظارات زناشویی امیدوار و دلزدگی زناشویی پاینز بودند. به منظور تجزیه و تحلیل دادهها از تحلیل واریانس اندازهگیری مکرر استفاده شد. یافتهها: از مجموع یافتههای بخش کیفی پنج مقوله اصلی که بیانگر آسیبهای زناشویی فرزندان تک سرپرست ناشی از طلاق بودند استخراج و بر مبنی آنها و نظر متخصصان الگوی آموزشی پیشگیری از انتقال بین نسلی طلاق در فرزندان تک سرپرست ناشی از طلاق طراحی شد. تحلیل دادهها نیز نشان دهنده اثر بخشی الگوی آموزشی پیشگیری از انتقال بین نسلی طلاق بر دلزدگی و انتظارات زناشویی بود (01/0 p<). نتیجهگیری بر اساس نتیجه پژوهش حاضر، میتوان از الگوی آموزشی ارائه شده در راستای پیشگیری از انتقال بین نسلی طلاق، و تداوم زندگی زناشویی فرزندان طلاق استفاده کرد.
رویا حیدری، منصور سودانی، غلامرضا رجبی، دکتر رضا خجسته مهر،
دوره 22، شماره 87 - ( 7-1402 )
چکیده
هدف: هدف پژوهش حاضر بررسی تجربه انتخاب همسر در فرزندان طلاق بود. روش: پژوهش حاضر کیفی از نوع پدیدارشناسی بود. شرکتکنندگان پژوهش حاضر شامل 6 زن و 4 مرد در آستانه ازدواج و دارای تجربه طلاق والدین شهر کرمانشاه در سال 1401 بود. شرکت کنندهها به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و نمونهگیری تا زمان رسیدن به اشباع دادهها ادامه یافت. به منظور تجزیه و تحلیل دادهها ابتدا دادهها ثبت و کدگذاری شد و سپس با استفاده از روش تحلیل مضمون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافتهها: نتایج پژوهش شامل 6 مضمون اصلی و 19 مضمون فرعی از تجارب زیسته مشارکتکنندگان بود که مضمونهای فرعی شامل نگرش منفی اجتماعی، مشکلات تمایز نایافتگی از خانواده، مشکلات روانشناختی، مشکلات ارتباطی با همسر و خانواده همسر، احساس ارزشمندی به عنوان فردی متفاوت از والدین، سازگاری و ساختن زندگی متفاوت از والدین بود. نتیجهگیری: نتایج پژوهش نشان داد که فرزندان طلاق در زمان تشکیل زندگی و ازدواج، تجارب منفی دارند که میتواند منجر به انتخاب اشتباه یا ناسازگاری و مشکلات سلامت روان در آنها شود اما از طرفی آنها تجارب مثبتی نیز دارند که باعث میشود از اشتباهات والدین درس گرفته و به دنبال آموزش و خدمات آموزشی و مشاوره برای بهبود رضایت زندگی زناشویی خود باشند و بتوانند زندگی بهتر از والدین خود داشته باشند.